نام انگلیسی: A Single Man
فیلم درام امریکایی و ۱۰۰ دقیقهای به کارگردانی تام فورد و با بازی کالین فرث در نقش شخصیت اصلی جرج فالکونر، یک استاد دانشگاه انگلیسی تبار همجنسخواه که در دهه ۱۹۶۰ در کالیفرنیای جنوبی زندگی میکند، شکل گرفته است. فیلم براساس رمانی به همین نام اثر کریستوفر ایشروود چاپ سال ۲۰۰۹ کشور در ایالات متحده ساخته شده است. دیگر بازیگران این فیلم عبارتند از جولیان مور، متیو گود و نیکلاس هولت. یک مرد مجرد نخستین فیلم سینمایی فورد محسوب میشود. این فیلم برای اولین بار در جشنواره بینالمللی فیلم تورنتو ۲۰۰۹ روی پرده رفت.
ماجرای فیلم:
داستان در یک روز مشخص-30 نوامبر 1962- یک ماه پس از بحران موشکی کوبا شروع میشود. "یک مرد مجرد" داستان زندگی جرج فالکونر ، مردی میانسال و استاد زبان انگلیسی دانشگاه است که در لوسآنجلس زندگی میکند. جرج در رویای خود با جسد پارتنر دیرین خود جیم در صحنه تصادفی که جان او را هشت ماه پیش گرفت، مواجه میشود. پس از بیدار شدن از خواب، با صدای جرج شرحی از درد و رنجی و افسردگیای که از زمان مرگ جیم تحمل کرده بود می شنویم. در این میان داستان دائم به گذشته و جریان آشنایی و زندگی مشترک جورج و جیم فلاشبک میزند. این فشارها به سمتی میرود که جورج تصمیم به خودکشی در آن شب را در ذهن میپروراند.
قبل از خروج از منزل تماسی از عزیزترین دوستش، چارلی، دریافت میکند. چارلی به رغم اینکه خودش در وضعیت مساعدی نیست ولی سعی میکند مراقب جورج هم باشد.
جورج وقتی روزش را با این نگاه شروع میکند که آخرین روز زندگیاش است، بسیاری از چیزها به نظرش زیبا میرسند. در ساعات درس در دانشگاه جورج با دانشجویی به نام کنی پاتر در تماس قرار میگیرد که به جورج علاقه نشان می دهد و به بسیاری از مرزهای معمول استاد-دانشجویی بیتوجه است. همچنین جورج با یک مرد اسپانیایی تنفروش برخوردی غیر منتظره دارد.
قبل از رفتن به خانه چارلی چندین بار تلاش میکند با اسلحهای که از قبل داشته است، به زندگیاش پایان دهد، ولی نمیتواند. وقتی به خانه چارلی می رود، شام و نوشیدنی آنها با پشانی خاطرات قدیمی و رقص همراه میشود. چارلی که قبل از این چند باری در جوانی با جورج رابطه داشته، تلاش به اغوای جورج دارد ولی جورج همچنان با یاد جیم زندگی میکند.
چارلی از تمایلش به ارتباط مجدد با جورج میگوید. از اینکه فکر می کرده رابطه جورج و جیم جایگزین یک رابطه واقعی بوده است. ولی جورج آشفته میشود، به چارلی اطمینان میدهد که این رابطه واقعی و کاملا عاشقانه بوده و هیچ رابطهای جایگزین آن نخواهد شد.
جورج به خانه باز میگردد. در تلاش ناموفق برای خودکشی، به باری قدیمی میرود تا مشروب و سیگار بخرد. د رحالی که خاطره شیرین اولین دیدار با جیم در همان بار را مرور می کند، کنی را میبیند. با کنی در آن بار مشروب می خورد. کنی پیشنهاد میدهد که با هم به شنا بروند. جروج می پذیرد. در حین شنا کمی حال جورج به هم می ریزد. این دو با هم به خانه جورج می روند. جورج کمی بعد در کنار شومینه به خواب میرود.
نیمه شب وقتی از خواب بلند میشود. کنی را روی کاناپه در خواب میبیند. در حالی که اسلحهی جورج را در کنار خود نگهداشته تا مانع از خودکشی او شود. جورج اسلحه را درون کشاب میز می گذارد و نامههای خودکشیاش را در آتش میسوزاند. صدای جورج شرح میدهد که چگونه چند بار در زندگی اش توانسته توانایی حس کردن بیش از اندیشیدن را درک کند. در حالی که از غم و اندوه خود فارغ میشود، دچار سکته قلبی میشود و چشم از جهان فرو میبندد.
فیلم تابوهای همجنسگرایی و رفتارهای هوموفوبیک دهه 1960 میلادی در جامعه امریکا را بطور اجمالی به تصویر کشیده است. همچنین هر جا که توانسته از ویژگیهای اروتیک بصری برای جذابیتبخشی به تصاویر بهره گرفته است. نظریات جوروج در مورد زندگی اقلیتها در کلاس درس، مباحثی جالب توجه هستند. (منبع: ویکیپدیا)
شناسنامهی فیلم:
فیلم درام امریکایی و ۱۰۰ دقیقهای به کارگردانی تام فورد و با بازی کالین فرث در نقش شخصیت اصلی جرج فالکونر، یک استاد دانشگاه انگلیسی تبار همجنسخواه که در دهه ۱۹۶۰ در کالیفرنیای جنوبی زندگی میکند، شکل گرفته است. فیلم براساس رمانی به همین نام اثر کریستوفر ایشروود چاپ سال ۲۰۰۹ کشور در ایالات متحده ساخته شده است. دیگر بازیگران این فیلم عبارتند از جولیان مور، متیو گود و نیکلاس هولت. یک مرد مجرد نخستین فیلم سینمایی فورد محسوب میشود. این فیلم برای اولین بار در جشنواره بینالمللی فیلم تورنتو ۲۰۰۹ روی پرده رفت.
ماجرای فیلم:
داستان در یک روز مشخص-30 نوامبر 1962- یک ماه پس از بحران موشکی کوبا شروع میشود. "یک مرد مجرد" داستان زندگی جرج فالکونر ، مردی میانسال و استاد زبان انگلیسی دانشگاه است که در لوسآنجلس زندگی میکند. جرج در رویای خود با جسد پارتنر دیرین خود جیم در صحنه تصادفی که جان او را هشت ماه پیش گرفت، مواجه میشود. پس از بیدار شدن از خواب، با صدای جرج شرحی از درد و رنجی و افسردگیای که از زمان مرگ جیم تحمل کرده بود می شنویم. در این میان داستان دائم به گذشته و جریان آشنایی و زندگی مشترک جورج و جیم فلاشبک میزند. این فشارها به سمتی میرود که جورج تصمیم به خودکشی در آن شب را در ذهن میپروراند.
قبل از خروج از منزل تماسی از عزیزترین دوستش، چارلی، دریافت میکند. چارلی به رغم اینکه خودش در وضعیت مساعدی نیست ولی سعی میکند مراقب جورج هم باشد.
جورج وقتی روزش را با این نگاه شروع میکند که آخرین روز زندگیاش است، بسیاری از چیزها به نظرش زیبا میرسند. در ساعات درس در دانشگاه جورج با دانشجویی به نام کنی پاتر در تماس قرار میگیرد که به جورج علاقه نشان می دهد و به بسیاری از مرزهای معمول استاد-دانشجویی بیتوجه است. همچنین جورج با یک مرد اسپانیایی تنفروش برخوردی غیر منتظره دارد.
قبل از رفتن به خانه چارلی چندین بار تلاش میکند با اسلحهای که از قبل داشته است، به زندگیاش پایان دهد، ولی نمیتواند. وقتی به خانه چارلی می رود، شام و نوشیدنی آنها با پشانی خاطرات قدیمی و رقص همراه میشود. چارلی که قبل از این چند باری در جوانی با جورج رابطه داشته، تلاش به اغوای جورج دارد ولی جورج همچنان با یاد جیم زندگی میکند.
چارلی از تمایلش به ارتباط مجدد با جورج میگوید. از اینکه فکر می کرده رابطه جورج و جیم جایگزین یک رابطه واقعی بوده است. ولی جورج آشفته میشود، به چارلی اطمینان میدهد که این رابطه واقعی و کاملا عاشقانه بوده و هیچ رابطهای جایگزین آن نخواهد شد.
جورج به خانه باز میگردد. در تلاش ناموفق برای خودکشی، به باری قدیمی میرود تا مشروب و سیگار بخرد. د رحالی که خاطره شیرین اولین دیدار با جیم در همان بار را مرور می کند، کنی را میبیند. با کنی در آن بار مشروب می خورد. کنی پیشنهاد میدهد که با هم به شنا بروند. جروج می پذیرد. در حین شنا کمی حال جورج به هم می ریزد. این دو با هم به خانه جورج می روند. جورج کمی بعد در کنار شومینه به خواب میرود.
نیمه شب وقتی از خواب بلند میشود. کنی را روی کاناپه در خواب میبیند. در حالی که اسلحهی جورج را در کنار خود نگهداشته تا مانع از خودکشی او شود. جورج اسلحه را درون کشاب میز می گذارد و نامههای خودکشیاش را در آتش میسوزاند. صدای جورج شرح میدهد که چگونه چند بار در زندگی اش توانسته توانایی حس کردن بیش از اندیشیدن را درک کند. در حالی که از غم و اندوه خود فارغ میشود، دچار سکته قلبی میشود و چشم از جهان فرو میبندد.
فیلم تابوهای همجنسگرایی و رفتارهای هوموفوبیک دهه 1960 میلادی در جامعه امریکا را بطور اجمالی به تصویر کشیده است. همچنین هر جا که توانسته از ویژگیهای اروتیک بصری برای جذابیتبخشی به تصاویر بهره گرفته است. نظریات جوروج در مورد زندگی اقلیتها در کلاس درس، مباحثی جالب توجه هستند. (منبع: ویکیپدیا)
شناسنامهی فیلم:
جایزهها:
برندهی 39 جایزه و 40 مورد نامزدی برای دریافت جایزه
نامزد دریافت جایزهی بهترین بازیگر نقش اصلی مرد: جوایز اسکار
برندهی جایزهی بهترین بازیگر نقش اصلی مرد: جوایز بفتا
نامزد دریافت جایزهی بهترین بازیگر نقش اصلی مرد: جوایز گلدن گلاب
نامزد دریافت جایزهی بهترین بازیگر نقش مکمل زن: جوایز گلدن گلاب
نامزد دریافت جایزهی بهترین موسیقی متن: جوایز گلدن گلاب
برندهی جایزه بهترین فیلم: جوایز GLAAD
و دیگر جوایز
برندهی 39 جایزه و 40 مورد نامزدی برای دریافت جایزه
نامزد دریافت جایزهی بهترین بازیگر نقش اصلی مرد: جوایز اسکار
برندهی جایزهی بهترین بازیگر نقش اصلی مرد: جوایز بفتا
نامزد دریافت جایزهی بهترین بازیگر نقش اصلی مرد: جوایز گلدن گلاب
نامزد دریافت جایزهی بهترین بازیگر نقش مکمل زن: جوایز گلدن گلاب
نامزد دریافت جایزهی بهترین موسیقی متن: جوایز گلدن گلاب
برندهی جایزه بهترین فیلم: جوایز GLAAD
و دیگر جوایز