‏نمایش پست‌ها با برچسب سریال. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب سریال. نمایش همه پست‌ها

جنوب ناکجاآباد


معرفی و تفسیر،  بازنشر از وبسایت دوجنسگرا
مجموعه تلویزیونی South of Nowhere «جنوب ناکجاآباد» ساخت آمریکا با محوریت زندگی روزمره نوجوانان بین سال‌های ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۸ پخش شده و مورد استقبال زیادی قرار گرفته است. این مجموعه تلویزیونی که در سه فصل ساخته شده و داستان خانواده‌ای را به تصویر می‌کشد که از اهایو به لس‌انجلس مهاجرت می‌کنند و خود را برای مواجهه با زندگی در شهری بزرگ‌تر چون لس‌انجلس، به ویژه مدرسه شلوغ و پرجمعیت سه فرزندشان آماده نمی‌بینند.
ازجنبه‌های مثبت این مجموعه تلویزیونی، می‌توان به آگاهی‌رسانی و آموزش غیرمستقیم والدین در زمینه مشکلات نوجوانان اشاره کرد. در «جنوب ناکجا آباد» زندگی اعضای خانواده‌ کالینز را می‌بینیم، که هرکدام داستان و مشکلات خود را دارند و پدر مادری که نمی‌دانند با مواردی از جمله اعتیاد به مواد مخدر، بارداری ناخواسته در نوجوانی و روابط با همجنس چگونه برخورد کند. اسپنسر وقتی وقتی مادرش او را در تخت خواب با اشلی می‌بیند دچار یک آشکارسازی ناخواسته‌ می‌شود. با این وجود بیشتر محبوبیت «جنوب ناکجا آباد» به دلیل به تصویر کشیدن رابطه‌ای است که «اسپشلی» نامیده می‌شود. اسپشلی واژه‌ای است که میان طرفداران این سریال برای رابطه دو زن به نام‌های اسپنسر و اشلی به کار می‌رود. با وجود اینکه در این مجموعه تلویزیونی تلاش شده جنبه‌های مختلف همجنسگرایی به عنوان یک گرایش جنسی به تصویر کشیده شود، دوجنسگرایی آنطور که باید و شاید معرفی نشده است. حتی در مواردی به وضوح شاهد دوجنسگراستیزی هستیم. دوجنسگرایی در این مجموعه تلویزیونی به طور کامل نادیده گرفته می‌شود و سکسوالیته افراد تنها در قالب دوگانه دگرجنسگرا و همجنسگرا به تصویر کشیده می‌شود.
خانواده کارلینز که برای یک زندگی بهتر و بدست آوردن فرصت‌های شغلی واجتماعی به لس‌انجلس نقل مکان کرده‌اند محیط فرهنگی متفاوتی را تجربه می‌کنند. فرزندان سعی می‌کنند در مدرسه جای خود را پیدا کنند و پدر و مادر در تلاشند که به محیط جدید کارشان عادت کنند. زندگی در لس‌آنجلس برای اسپنسر- تنها دختر خانواده – فرصت مناسبی فراهم می‌آورد تا راجع به گرایش جنسی خود بیشتر شناخت پیدا کند. او زمانی که هنوز در اوهایو زندگی می‌کرد، رابطه‌ عاطفی و جنسی با دوست پسر پیشین خود داشته ولی حس می‌کند که به دنیای رابطه با جنس دیگر تعلق ندارد، بنابراین تلاش دارد که از هم‌جنسگرایی‌اش اطمینان یابد. در این میان با اشلی دیویس، هم مدرسه‌ای خود دوست می‌شود. اشلی در خودشناسی گرایش جنسی به اسپنسر کمک زیادی می‌کند و در نهایت رابطه قوی و عاشقانه ای بین این دو شکل می‌گیرد.
زمانی که اسپنسر با اشلی صمیمی‌تر می‌شود، خود را رسماً همجنسگرا هویت یابی می‌کند و در برابر فشارهای خانواده کاتولیک خود که با رابطه دوهم‌جنس به شدت مخالف هستند، ایستادگی می‌کند. او خود را شناخته و اطمینان دارد که همجنسگرا است، اما شرایط برای دوست او «اشلی» تا حدی متفاوت است.
بر خلاف اشلی که زندگی آزادانه ای دارد، اسپنسر در خانواده‌ای مذهبی و بسته زندگی می‌کند و با محدودیت های زیادی روبه‌رو است. به ویژه آن که مادرش به شدت مخالف دوستی دخترش با اشلی است. اسپنسر جذب سبک زندگی اشلی می‌شود و اشلی پای اسپنسر را به دنیا جدید باز می‌کند. دنیای هنر و موسیقی و البته دنیای رابطه جنسی و عاشقانه‌ای که بین‌شان به وجود می‌آید.
اشلی دیویس، دختر جوانی‌ است که هم با دخترها و هم با پسرها رابطه داشته است. او در طول مجموعه تلویزیونی بارها نشان داده است که از نظر میل جنسی، گرایش جنسی سیالی دارد. با این حال اما نه تنها هیچ‌گاه در این مجموعه به دوجنسگرا بودن او اشاره نمی‌شود، بلکه حتی شاهد دیالوگ‌های توهین‌آمیز نسبت به او به دلیل روابط جنسی او با هم‌جنس‌ها و غیرهم‌جنس‌هایش هستیم.
اشلی، فرزند یکی از سلطان‌های موسیقی راک دهه ۸۰ میلادی است و رویای ادامه دادن راه پدر را در سر دارد. دوست دارد ستاره موسیقی راک شود و از محدودیت و قید و بندهای اجتماعی فاصله بگیرد. او دختری سرکش است که دوست دارد سبک زندگی خودش را داشته باشد، گیتار بزند، مهمانی برود، مست کند و کلیشه ها و روزمرگی‌های مردم عادی را نداشته باشد. او دختری است که دیگران او را به عنوان یک هم‌جنسگرای آشکار می‌شناسند، ولی خودش نیازی به برچسب زدن به گرایش جنسی‌اش نمی‌بیند. با این همه به دوجنسگرایی او هرگز اشاره‌ای نمی‌شود.
اشلی پیش از این با پسر هم مدرسه خود، ایدن رابطه جدی‌ای داشته است. او زمانی که هنوز دانش آموز دبیرستان بوده از ایدن باردار می‌شود و با وجود اینکه قصد داشته بارداری را ادامه دهد تا دارای فرزندی شود، بارداری‌اش ناخواسته پایان می‌پذیرد. پس از ایدن، اشلی رابطه‌های جنسی متعددی را با دختران تجربه می‌کند. او عاشق اسپنسر می‌شود، اما با وجود احساسات جدی نسبت به او نمی‌تواند حس خود را به ایدن انکار کند.
یکی از مواردی که سیالیت گرایش جنسی اشلی در آن نادیده گرفته می‌شود، زمانی است که گلن برادر اسپنسر به او اطمینان می‌دهد که اشلی «همجنسگرا» شده است، و بنابراین دیگر برخلاف گذشته به جنس دیگر گرایش ندارد.
این گفتگو بین اشلی و اسپنسر در قسمت اول فصل اول مجموعه تلویزیونی و بعد از این که اسپنسر از رابطه پیشین اشلی با ایدن و پایان یافتن ناخواسته بارداری اشلی مطلع می‌شود، صورت می‌گیرد:
•اسپنسر: تو کِیtumblr_macbe3Z4Ou1qiu8gyo1_250 …
•اشلی: حدود یه سال پیش بود. خیلی خب؟ من می‌خواستم نگه‌اش دارم. یه نفر که بالاخره بتونم عاشق‌ش بشم. و یکی که عاشقم باشه فقط به خاطر خودم… و من از دست دادمش. با تمام چیزهای خوب زندگیم.
•اسپنسر: متأسفم.
•اشلی: ببین می‌شه فقط از اینجا بریم؟
•اسپنسر: من گیج شدم. من نمی‌فهم . بالاخره تو چی هستی؟ هم‌جنسگرا؟ دگرجنسگرا؟ همه موارد؟
در جواب اسپنسر اشلی معروف ترین دیالوگ اشلی که می‌گوید:
•من اهل برچسب نیستم.
•اسپنسر: خب، هرکسی روی کره زمین برچسب لازم داره.
اشلی شاید نخواهد خود را با برچسب یا نام خاصی معرفی کند و در این که هرکس آزاد است تا خود را با نام و گرایشی که با آن احساس راحتی می‌کند، معرفی کند شکی نیست. با این حال، چه به برچسب‌ها اهمیت دهد یا نه، همچنان برچسب‌های مختلفی از سوی جامعه به او زده خواهد شد، اما مساله‌ای که وجود دارد این است که انعطاف‌پذیری میل جنسی اشلی در هیچ جای مجموعه تلویزیونی به رسمیت شناخته نمی‌شود. حتی در مواردی اشلی، کشش به جنس دیگر را در خود انکار می‌کند.
با وجود این که اشلی با ایدن رابطه داشته و قبلا به اسنپنسر گفته بود اهل برچسب زنی بر خودش نیست، اسپنسر بارها در میان صحبت‌هایش اشلی را هم‌جنسگرا خطاب می‌کند. اشلی نه تنها انکار نمی‌کند، بلکه انگار پذیرفته است که باید همجنسگرا خطاب شود.
در این مجموعه تلویزیونی وجود دوجنسگرایان حتی از جانب جامعه رنگین کمانی نیز کاملاً انکار می‌شود. در قسمت پنجم فصل دو، در مدرسه نمایشگاهی برگزار می‌شود. در این نمایشگاه غرفه‌های کوچک متعددی وجود دارد که گروه‌های فعال در مدرسه درباره مشاغل مختلف به دانش آموزان اطلاعات ارائه می‌دهند و کمک می‌کنند تا دانش‌آموزان فعالیت‌های مورد علاقه خود را انتخاب کنند. یکی از این غرفه ها «همجنسگرایان و دگرجنسگرایان آمریکا» نام دارد و مسئول غرفه، گروه را این‌گونه توصیف می‌کند: «گروهی برای این که همه دانش‌آموزهای امریکا با هر گرایش جنسی با همدیگه باشن»
این گروه، گروه کوچکی است که در آن درباره نیازهای اقلیت‌های جنسی و استراتژی‌های مقابله با همجنسگراستیزی بحث می‌کنند. اما پرسشی که اینجا مطرح می‌شود این است که چطور قرار است کلیه دانش آموزان با تمام گرایش‌های جنسی در این گروه حضور یابند در حالی که اسم گروه به تنهایی خبر از دو قطبی بودن گرایش جنسی می‌دهد؟ در نام این گروه از بین گروه‌های مختلف رنگین کمانی فقط از همجنسگرایان نام برده شده و این به تنهایی گواه بر نادیده گرفتن دوجنسگرایی به عنوان گرایش جنسی مستقل و البته ترنس‌ها است.
در فصل اول قسمت پنجم، اشلی فیلم مستندی از اطرافیانش با دوربین ضبط می‌کند تا در یک جشنواره فیلم کوتاه شرکت کند. این فیلمی در زمینه کشمکش یک رابطه جنسی است که این سوال در آن مطرح می‌شود: «اولین بار که رابطه جنسی داشتین چه زمانی بود؟ با چه کسی بود؟ آیا لذت بردید؟» هنگامی که خود اشلی در ویدئو به این سوال پاسخ می‌دهد، می‌گوید: «اولین سکس من با یه دختر شگفت‌انگیز بود. این پسره که باهاش قرار داشتم، منو به خاطر یه دختر دیگه ول کرد و رفت. من رو ول کرد و من کاملاً سرگردون شدم. و این دختری که دربون اونجا بود بهم پیشنهاد داد که منو می‌رسونه… مگی… ما آخرش رفتیم خونه‌اش. من فقط فکر می‌کردم که این می‌تونه یه تجربه باشه… و خیلی آرامش‌بخش بود، دلپذیر، سکسی… خوش گذشت. فقط شهوانی بود.»
بدین ترتیب اشلی به طور کامل رابطه‌های پیشین خود با ایدن را منکر می‌شود و آنرا اصلاً رابطه جنسی به حساب نمی‌آورد. ولی در فصل دو و بعدها در فصل سه، بطور آشکارا می‌بینیم که مجدداً به رابطه با ایدن باز می‌گردد. اگر رابطه‌ او با پسرها به ویژه ایدن رضایت بخش نبوده، پس چرا باز رابطه با او را آغاز می‌کند؟ اینجا کاملاً آشکار است که اشلی سعی دارد احساسات خود را نسبت به جنس دیگر سرکوب کند، چراکه از سوی اطرافیانش هم‌جنسگرا خطاب می‌شود و از او انتظار می‌رود که تجربه لحظات رمانتیک و لذتبخش او فقط با زنان بوده باشد. در واقع اشلی تحت فشار دیدگاه‌های منفی جامعه قرار می‌گیرد که سیالیت گرایش جنسی او در آن تعریف نشده است. چه در میان جامعه هم‌جنسگرایان و چه در میان جامعه دگرجنسگرایان.
از میانه‌های فصل دوم، از طرفی رابطه اسپنسر و اشلی رسمی می‌شود و از طرفی روابط دوستانه بین اشلی و ایدن بیشتر می‌شود. اسپنسر از حضور دوباره دوست پسرسابق اشلی در زندگی‌اش احساس خطر می‌کند و از ایدن می‌خواهد که در این رابطه عقب نشینی کند و رابطه او با اشلی را خراب نکند.
در قسمت پایانی فصل دوم و در مهمانی پایان سال دبیرستان بین اشلی و اسپنسر بحث بالا می‌گیرد. وقتی اسپنسر می‌بیند اشلی و ایدن با هم می‌رقصند، عصبانی می‌شود. ایدن از اسپنسر بابت عمل نکردن به خواسته او و دوری از اشلی عذرخواهی می‌کند اما اشلی که این گفتگو را می‌شنود ناراحت می‌شود که چرا اسپنسر به او بدبین بوده است. اسپنسر با ناراحتی از اشلی می‌پرسد آیا ایدن را بیشتر دوست دارد؟ در همان میان ایدن اصرار می‌کند که حس می‌کند رابطه‌ای بین او و اشلی وجود دارد و می‌خواهد با اشلی باشد.
اشلی در موقعیت حساسی قرارگرفته است. از طرفی اسپنسر را دوست دارد و از طرفی حس عاطفی به دوست پسر سابق خود دارد ولی از درخواست ناگهانی ایدن برای شروع رابطه و سوال اسپنسر غافلگیر شده است. در نهایت در حالی که گیج شده و سعی می‌کند اوضاع را آرام کند می‌گوید: «هی آروم باشین. من خودم انتخاب می‌کنم که کی رو دوست داشته باشم.» و اسپنسر که در آستانه گریه کردن است می‌گوید «پس تصمیمت رو بگیر دیگه»
تا پیش از این کشش جنسی اشلی نادیده گرفته می‌شد و تحت فشار بود، اما اکنون فشار دیگری را باید تحمل کند، فشار و اجبار برای انتخاب میان دگرجنسگرایی و همجنسگرایی.
اما رویکرد دوجنسگراستیزانه داستان به اینجا ختم نمی‌شود. زمانی که ماجرا جلوتر می‌رود، زندگی و رفتار جنسی اشلی عملاً به نقطه ضعفی تبدیل می‌شود تا هرکس که قصد توهین یا آزار او را داشته باشد، دست روی آن بگذارد.
در فصل سه زمانی که رابطه ی اسپنسر و اشلی بهم خورده، اشلی به رابطه با ایدن باز می‌گردد و مجدداً با او رابطه جنسی برقرار کند. زمانی که متوجه می‌شود که اسپنسر با دختر جدیدی وارد رابطه شده، سعی می‌کند رابطه با اسپنسر را از سر بگیرد، ایدن که طاقتش به سر آمده در میان دعوا می‌گوید: «هروقت که عشقت می‌کشه و راحتی همجنسگرایی، به من که می‌رسی دگرجنسگرا میشی؟!»
این سخن از جانب پسری که اشلی عاشقش بوده است، برای اشلی بسیار توهین آمیز است.
از دیگر مصادیق دوجنسگراستیزانه و توهین آمیز در این سریال، سخنان “کایلا” خواهر ناتنی اشلی است که در قسمت یازده فصل سوم مطرح می‌شود. اشلی و کایلا هردو وارد عرصه موسیقی شده اند و به همین دلیل بسیار در کانون توجهات قرار گرفته‌اند. زمانی که کایلا مست می‌کند و حرف‌های نامناسبی می‌زند، شخصی از حرف‌های او فیلم‌برداری می‌کند و برای بی‌اعتبار کردن اشلی و کایلا ویدئو را روی اینترنت قرار می‌دهد. کایلا در این ویدئو می‌گوید: «و حالا از اشلی، اشلی رو عاشقشم. عشق همجنسگرایانه منظورم نیست بالاخره ما باهم خواهریم ولی هیچی جلودارش نیست. اون یه فاحشه تموم عیاره. هاهاهاا…شوخی کردم بابا… نه حالا واقعاً یه جوراییه، دوست دختر داره، دوست پسر داره، دوست روز مبادا داره… قسم می‌خورم با تهیه کننده برنامه هامون ریختن رو هم و… مطمئنم! »

اشلی از همه جهات مورد آزار و رفتارهای تبعیض آمیز دوجنسگراستیزانه قرار می‌گیرد و گرایش جنسی او نادیده گرفته می‌شود. از سویی دوست دخترش به او بدبین و شکاک است، از سویی دیگر دوست پسرش به او توهین می‌کند و باور ندارد که اشلی دوستش دارد و در نهایت از سوی خواهرش فاحشه خطاب می‌شود و ویدئو این صحبت‌ها در اینترنت پخش می‌شود. این در حالی است که خواهر او نه تنها روابط متعدد همزمان با مردان دارد، بلکه در مواردی این روابط همزمان را از شرکای جنسی‌اش پنهان می‌کند.
در نهایت در این مجموعه تلویزیونی که توجه ویژه ای به همجنسگراستیزی شده است و آشکارا همجنسگراستیزی را مورد انتقاد قرار می‌دهد، توجهی به دوجنسگراستیزی نشده است. مساله ای که اشخاصی مانند اشلی را تحت فشاری مضاعف قرارمی‌دهد.
شناسنامه‌ی سریال
بازیگران
گابریل کریستین: اسپنسر کارلین
ماندی ماسگریور: اشلی دیویس
مت کوهین: آیدمن دنیسون
میو کویین‌لن: پائول کارلین
کریس هانتر: گلن کارلین
images

کلمه‌ی لام‌دار


 
نام انگلیسی: The L Word
کلمه‌ی لام‌دار،‌ یک سریال دارم امریکایی/کانادایی است که زندگی گروهی از افراد لزبین، دوجنسگرا،‌ دگرجنسگرا و تراجنسیتی و دوستانشان از دیدگاه ارتباطات، خانواده و عشق را در لوس‌آنجلس به تصویرمی‌کشد. این سریال طی شش فصل از شبکه شو تایم پخش شد. شبکه شو تایم پیش از این سریال "به عجیبی مردم"‌را هم پخش نموده بود.
فصل یک
در این فصل در ابتدا یک زوج به نام‌های "بت پورتر" و "تینا کنارد" معرفی می شوند که از هفت سال پیش با هم در ارتباط هستند و می‌خواهند بچه دار شوند. سرانجام تینا از طریق لقاح مصنوعی باردار می‌شود ولی در قسمت نهم این فصل سقط جنین می‌کند. در ادامه‌ی فصل بِت با رابطه‌ای جدید با کانداک جوول، به تینا خیانت می‌کند.
ادامه‌ی داستان برون‌آیی و مثلث عشقی را معرفی می‌کند که همسایه‌ی بت و تینا، تیم هاسپل و دوست دختر جدیدش جنی شکتور و مارینا فرر، درگیرآن می‌شوند. مارینا دختری از جمع دوستان تینا و بت است و صاحب کافه‌ای در نزدیکی آنها به نام پلانت هم هست. در این فصل همچنین "شین مک کاچن" آرایشگر آندروژنی و جذاب، که در شکستن قلب دیگران مثل قاتل زنجیره‌ای عمل می کند، آلیس پیسزکی، یک دختر روزنامه نگار دوجنسگرا که به هر نحوی دنبال عشق می‌گردد و دانا فیربانکز، یک تنیس‌باز حرفه‌ای که گرایش جنسی‌اش را مخفی کرده و در میان پیگیری حرفه‌اش و یافتن عشق سرگردان است، معرفی می‌شوند. در فصل اول، دانا عاشق یک سوشف به نام می‌شود که گرایش جنسی‌اش برای گروه نامشخص است تا ملاقات غیر منتظره‌ای با دانا در رختکن دارد. در پایان این مجموعه، تینا بت را در حالی که دست‌های هم را لمس می‌کردند و به هم حرف‌های عاشقانه می‌زند می بیند و فورا حدس می زند که آنها با هم رابطه دارند. رابطه تینا و بت به هم می‌خورد و تینا برای ادامه زندگی به خانه آلیس می‌رود و بت در خانه قبلی می‌ماند.
فصل دوم:
این فصل با فاش شدن رازی که تینا از دیگران مخفی کرده بود آغاز می‌شود: او موفق شد پس از طریق لقاح مصنوعی باردار شود. او و بت هنوز از هم جدا زندگی می‌کنند. بت خیانتش را انکار نکرده و به تینا برای بخشش التماس کرد ولی بعدا خود را از گروه جدا کرد و برای مدتی دوباره به خیانت خود ادامه داد تا اینکه متوجه شد که می‌خواهد زندگی‌اش را با تینا بگذراند نه با کانداک و به همین دلیل رابطه‌اش با کانداک را قطع کرد. در حالی که زندگی بت به شکلی خراب و به‌هم ریخته و توام با سوءمصرف الکل، مشکلات شغلی، مرگ پدرش و در نهایت اخراج از کار به تصویر کشیده می‌شود ، تینا با هلنا آشنا می‌شود. تینا و بت در آخرین قسمت این فصل دوباره به هم می‌پیوندند.
فصل سوم:
این فصل از زمان شش ماه پس از تولد آنجلیکا دختر تینا و بت شروع می‌شود. شخصیت‌های جدید در این فصل عبارتند از: مویرا سویینی ( یک لزبین بوچ از طبقه کارگری که در بیشتر این فصل دوست دختر جِنی است) و آنگوس پارتریج مرد پرستار آنجلیکا که در ادامه عاشق کیت می‌شود. سویینی فرآیند تغییر نامش به مکس را آغاز می‌کند. دانا فیربانکز دچار سرطان سینه می‌شود که منجر به مرگش می‌گردد. بت به جمع دوستان او می آید. نکته قابل توجه این فصل این است که هر قسمت با پیش‌درآمدی از ملاقات عاشقانه و یا سکسی دو نفر آغاز می‌شود. هلنا از حلقه‌ی دوستان رقیب او به جمع دوستانش می‌پیوندد.
فصل چهارم:
بت و آلیس در عشق مهارت پیدا می‌کنند. شین بالاخره برای خودش پارتنری پیدا می‌کند. عشق جنی به خشونت کشیده می‌شود و در حالی که تینا تلاش می‌کند جای خودش در زندگی را پیدا کند، کیت و مکس مشکلات زیادی را تجربه می‌کنند. با همه این درام‌ها هیچ چیز این زنان را متوقف نمی‌سازد.
فصل پنجم:
مالایا درو و کیت فرنچ بازیگران مهمان این فصل هستند. درو نقش اَدِل را بازی می‌کند. یک هوادار کار جنی که به عنوان دستیار شخصی او استخدام می‌شود. جنی شخصیت یک زن لزبین آشکارسازی نکرده است . داون دنبو شخصیت جدیدی است که با پارتنرش کیندییک لزبین بار جدید به رقابت با پاتوق قبلی باز کرده است.
شناسنامه سریال:


جایزه‌ها:
6 مورد دریافت جایزه و 23 مورد نامزد دریافت چایزه
برنده جایزه بهترین سریال داستانی: جوایز GLAAD
برنده جایزه بهترین صدا بردای: جوایز LEO
برنده جایزه بهترین بازیگر زن در سریال تلویزیونی درام: جوایز سیاتل
و دیگر جوایز
بازیگران:
Jennifer Bealsجنیفر بیلز: بت پورتر
Rachel Shelleyراشل شلی: هلنا
images
نقد و بررسی:
توجه داشته باشید که دیدگاه منتقدان لزومن در برگیرنده نظر گردانندگان QMDB نیست.
وبسایت دوجنسگرا:‌سریال The L Word کلمهٔ لام‌دار یا کلمهٔ اِل

آناتومی گرِی



نام انگلیسی: Grey's Anatomy
مجموعه تلویزیونی آناتومی گری یک مجموعه تلویزیونی آمریکایی در ژانر درام پزشکی است که از ۲۷ مارس ۲۰۰۵ توسط شبکه ABC آمریکا پخش می‌شود. داستان اصلی این مجموعه تلویزیونی پیرامون زندگی چند دانشجوی پزشکی است که برای ادامه تحصیل و کسب تخصص جراحی به بیمارستان گریس شهر سیاتل ایالت واشینگتن آمریکا (Seattle Grace Hospital) وارد می‌شوند. شخصیت اصلی داستان که در ضمن راوی داستان نیز هست، دختری به نام مردیت گری است.
این سریال در سال ۲۰۰۶ برنده جایزه گلدن گلوب برای بهترین سریال درام شد. هم‌چنین دوبار در سال‌های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ برنده‌ی جایزه بهترین سریال درام از جشنواره امی شده‌است.
عنوان سریال به تناسب نام این شخصیت انتخاب شده، اگر چه شباهت ظریفی با عنوان کتاب آناتومی گری نوشته هنری گری(منبع مشهور علم آناتومی) دارد. پس از شروع پخش این سریال، اعلام شد که نام اصلی آن تغییر خواهد کرد، ولی این اتفاق تاکنون رخ نداده‌است.
در سه فصل اول مجموعه تلویزیونی، رابطه‌های عاطفی مختلفی بین شخصیت‌های سریال و به طور خاص بین استادها و دانشجویان پیش آمد. در پایان فصل سوم، مردیت گری و دوستانش در امتحان جامع پایان دوره انترنی (کارورزی) شرکت کردند تا در صورت قبولی رزیدنت (دستیار) جراحی عمومی بشوند. در فصل چهارم این مجموعه به دلیل اعتصاب فیلم نامه نویسان در میانه نیمه کاره رها شد؛ این فصل به نوعی بدترین فصل این سریال از نظر تعداد بینندگان با ۱۵٫۹ میلیون نفر بیننده در رده هشتم است.
در نظر سنجی که مؤسسه «نلسون مدیا ریسرچ» در سال ۲۰۱۰ انجام داد این سریال به عنوان پربیننده‌ترین سریال تلویزیونی آمریکا انتخاب شد.
شخصیت‌های دگرباش سریال:
کالی و آریزونا
پردازش دو شخصیت مهم داستان یعنی کالی تورس در نقش یک زن دوجنسگرا و آریزونا رابینز به عنوان یک زن همجنسگرا که در طول داستان با هم آشنا می‌شوند و ازدواج می‌کنند بسیار جالب توجه است.
شخصیت اریکا هان متخصص جراحی قلب هم همجنسگراست که مدتی با کالی تورس پیش از آشنایی او با آریزونا وارد رابطه می‌شود. در واقع از طریق همین رابطه است که کالی به دوجنسگرا بودن خود پی می‌برد.
در فصل 11،‌ برادر دکتر بن وارن، به عنوان یک تراجنسی آشکار سازی می‌کند کورتیس که از این به بعد روزالیند نام می‌گیرد توسط یکی از جراحان پلاستیک عمل جراحی بازتعیین جنس را انجام می‌دهد. برادرش در پذیرفتن او مقاومت می کند ولی همسر برادرش –دکتر میراندا بیلی- در این رابطه خیلی موثر و کمک کننده است.
در کنار این‌ها بصورت دوره‌ای شاهد حضور شخصیت‌های گذرای همجنسگرا و تراجنسی در این داستان هستیم که در نقش بیمار به بیمارستان می‌آیند. دو زوج میانسال همجنسگرا که یکی از آنها در حال مرگ است. یک زوج همجنسگرای جوان عضو ارتش که یکی از آنها در آستانه مرگ است و پدرش اجازه ملاقات به پارتنر وی نمی‌دهد. فردی تراجنسیتی که با همسر قبلی خود به بیمارستان آمده تا مراحل جراحی خود را کامل کند ما شاهد همراهی همسرش برای آشنا کردن او با دنیای زنان هستیم.
در بخش‌هایی از سریال هم دکتر وبر از خاطرات گذشته خود، زمانی که بیماری ایدز به عنوان لکه ننگی برای همجنسگرایان شناخته می‌شد و پیامدهای آن می‌گوید.
درمانگاه خصوصی
در سپتامبر ۲۰۰۷ پخش مجموعه تلویزیونی مرتبط دیگری به نام (درمانگاه خصوصی)به(Private Practice) که توسط تیم مشترکی ساخته می‌شود آغاز شد. داستان این مجموعه تلویزیونی در واقع دنباله یکی از چند داستانی است که در مجموعه تلویزیونی آناتومی گری به آن پرداخته شده بود. بخشی از شخصیت‌های مجموعه تلویزیونی درمانگاه خصوصی، قبلاً در مجموعه تلویزیونی آناتومی گری معرفی شده بودند. شخصیت اصلی این مجموعه تلویزیونی، خانم دکتر آدیسون مونتگمری است که متخصص زنان و زایمان است. این شخصیت (و بازیگر آن) در سه فصل اول آناتومی گری نقشی با اهمیت داشتند، اما در پایان فصل سوم آناتومی گری، به واسطه اتفاق‌هایی آدیسون مونتگمری تصمیم می‌گیرد از سیاتل به لس‌آنجلس برود و در یک درمانگاه خصوصی که توسط دوستانش اداره می‌شود کار کند؛ همین موضوع آغازگر مجموعه تلویزیونی درمانگاه خصوصی می‌شود.
فصل‌ها
این سریال بر روی زندگی کارآموزان پزشکی، رزیدنت‌های جراحی و پزشکان مختلف تمرکز دارد. تولیدکنندگان این سریال سعی کرده‌اند که بازیگران از نظر نژادی مختلف باشند و تلاش کردند تا هیچ‌کدام از نظر نژادی برتر نشان داده نشوند. پنج شخصیتی که ابتدا به عنوان انترن معرفی می‌شوند عبارتند از: مردیت گری ، الکس کارو، جورج اومالی، ایزی استیونس، و کریستینا یانگ،) ابتدا میراندا بیلی  که یک جراح عمومی است سرپرست آن‌هاست. سرپرست کل بخش جراجی ریچارد وبر است که زمانی که مردیت خردسال بوده با مادرش رابطه داشته‌است. به همین دلیل مشکلاتی با مردیت دارد. درک شپرد و پرستون برک نیز جراحان تخصصی این بخش هستند. دکتر شپرد در جراحی مغز و اعصاب تخصص دارد و دکتر برک در جراحی قلب. همچنین شپرد روابط عاشقانه‌ای با مردیت دارد و دکتر برک نیز با کریستینا رابطه دارد.
فصل اول
فصل اول این سریال حول ورود انترنها به بیمارستان و آشنایی آنان با یکدیگر و قوانین بیمارستان است.
فصل دوم
در ابتدای فصل دوم سریال، آدیسون مونتگمری، مارک اسلون، و کالی تورس که به ترتیب پزشک زنان و زایمان، جراح پلاستیک و جراح ارتوپد هستند به این تیم اضافه می‌شوند. بعدها آدیسون مونتگومری این بیمارستان را ترک می‌کند که خود سرآغاز سریال درمانگاه خصوصی می‌باشد.
فصل سوم
در فصل سوم، مادر مردیت به صورت ناگهانی فوت می‌کند و پرستون برک نیز کریستینا را ترک می‌کند. درادامه جورج وکارلی تورس باهم ازدواج می‌کنند اماپس از مدتی جورج به سبب خوردن مشروب بیش از اندازه با ایزی به کالی خیانت کرده وبا ایزی رابطه‌ی جنسی برقرار می‌کند و وارد رابطه‌ای عاطفی با ایزابل استیونس می‌شود.
فصل چهارم
در فصل چهارم لکسی گری به عنوان خواهر ناتنی و کوچک‌تر مردیت که رزیدنت جراحی نیز هست، معرفی می‌شود. اریکا هان که یک جراح قلب است به این بیمارستان می‌آید و روابط عاشقانه‌ا‌ی همجنسگرایانه با کالی تورس برقرار می‌کند. او در پایان فصل چهارم از این بیمارستان می‌رود. در فصل پنجم اوون هانت و آریزونا رابینس به بیمارستان می‌آیند.
فصل پنجم
جورج اومالی در پایان فصل پنجم می‌میرد و ایزی استیونس به تومور مغزی مبتلا می‌شود. از این رو تدی آلتمن به عنوان جراح قلب به تیم اضافه می‌شود.
فصل ششم
در این فصل جورج اومالی حضور ندارد و رزیدنت‌های بیشتری به مجموعه به علت ادغام بیمارستانشان با بیمارستان مرسی وست افزوده می‌شوند.
این فصل بیشتر بر مرگ جورج اومالی، ترقی تورس و بیلی در میان جراحان، اعتیاد به الکل وبر، ادغام با بیمارستان مرسی وست، برهم خوردن ازدواج آلکس و ایزی و خروج ایزی از سریال و ریاست موقت دکتر شپرد تمرکز دارد. فصل زمانی بسته می‌شود که همسر عزادار یکی از بیماران اقدام به شلیک گلوله به دکترها هنگامی که دنبال اهداف خود یعنی لکسی، شپرد و وبر می‌گردد، می‌کند. پایان فصل با ستیز شپرد و آلکس برای زندگیشان بعد از شلیک می‌باشد.
فصل هفتم
شروع فصل هفتم به شدت تحت تأثیر حادثه تیر اندازی است. کریستینا تصمیم می‌گیرد دکتری را کنار بگذارد زیرا از آن حادثه صدمات روحی شدیدی خورده. در این فصل کریستینا و اون باهم عروسی می‌کنند. مردیت با دستکاری در تحقیقات دکتر شپرد زمینه را برای دستیابی همسر دکتر وبر به داروی آزمایشی درمان آلزایمر فراهم می‌کند. اما الکس کارو یک شب که مست است همه چیز را لو می‌دهد. نام شپرد به لیست سیاه اف دی ای می‌رود. در این فصل آریزونا رابینز (همجنسگرا) و کالی تورس (دوجنسگرا) باهم عروسی می‌کنند. در این فصل کالی تورس صاحب یک دختر به نام سوفیا می‌شود؛ و همچنین درک و مردیت یک کودک آفریقایی بنام زولا را به فرزند خواندگی قبول می‌کنند. گفتنی است که در این فصل ریاست بیمارستان سیاتل گریز مرسی وست به دلیل استعفای دکتر شپرد از ریاست، به دکتر ریچارد وبر بازمی‌گردد.
فصل هشتم
فصل هشتم حول رابطه بد مردیت و شپرد به دلیل دستکاری مردیت در تحقیقات دکتر شپرد آغاز می‌شود. ابتدا مردیت توسط دکتر وبر اخراج می‌شود اما بعدها دوباره بازمیگردد. در این فصل دکتر وبر از ریاست کناره‌گیری می‌کند و ریاست به دکتر آون هانت می‌رسد. در طول این فصل رابطه مردیت و شپرد عادی می‌شود. در انتهای این فصل مشخص می‌شود که آون هانت به همسرش کریستینا خیانت کرده و یک رابطه پنهانی داشته است بنابر این کریستینا از او بیزار می‌شود. در قسمت‌های پایانی این فصل امتحان بورد تخصصی دکترها انجام می‌شود که تمامی دکترهای بیمارستان سیاتل گریز مرسی وست قبول می‌شوند به جز دکتر آوریل کپنر. در قسمت پایانی این فصل یک حادثه سقوط هواپیمای دکترها رخ می‌دهد که در طی آن دکتر لکسی گری کشته می‌شود و دکتر مارک اسلون به شدت زخمی می‌شود.
فصل نهم
کریستینا که از آون هانت جدا شده در این فصل به بیمارستانی دیگر رفته است ولی هنوز هم با مردیت از طریق اینترنت رابطه دارد. شپرد در حادثه هواپیما از ناحیه دست صدمه دیده و موقتاً نمی‌تواند عمل کند. مارک اسلون که در حادثه سقوط هواپیما بسیار آسیب دیده بود سرانجام پس از مدت‌ها بیهوشی روی تخت بیمارستان می‌میرد. همچنین دکتر آریزونا رابنیز یک پای خود را در این حادثه از دست داده است. به مرور زمان و البته با سختی‌های زیاد تمام این بدبختی‌ها فراموش می‌شود به طوری که در قسمتهای پایانی روابط به حالت اول خود بازمیگردد. در پایان فصل دکتر ریچارد وبر دچار حادثه برق‌گرفتگی می‌شود.
فصل دهم
پزشکان به دلیل حادثه هواپیما از شرکت ارائه کننده پرواز شکایت کرده‌اند. مسیر داستان به سمتی پیش می رود که بیمارستان به دلیل سهل انگاری در انتخاب شرکت هواپیمایی مقصر شناخته می‌شود. بیمارستان پس از پرداخت غرامت ورشکسته می‌شود. پزشکانی که در حادثه هایپما غرامت گرفه بودند با شراکت بیناد هارپر آیوری موفق به خریدن بیمارستان می‌شوند. بیمارستان از این پس "بیمارستان یادبود گری-سولان" نام‌گذاری می‌شود و جکسون ایوری رییس هیات مدیره می‌شود. آریزونا رابیز، کالی را به دلیل قطع پایش مقصر می‌داند. رابطه آنها مدتها به سردی می گراید.
فصل یازدهم
فصل یازدهم همانند سایر فصلها پیرامون مشکلات زندگی و کار و روابط و غیره می‌پردازد. آریزونا به کالی خیانت می کند. روابط آن دو در نهایت به جدایی منجر می شود.
نکته بسیار قابل توجه در این فصل مرگ دکتر شپرد می‌باشد. اگرچه که در قسمتی که درک شپرد دار فانی را وداع می‌گوید از او یک قهرمان همیشگی در ذهن‌ها باقی می‌ماند که بخاطر نجات جان مردم زندگی اش را فدا کرد ولی مسلماً نمی‌تواند رضایت علاقمندان به این سریال را همراه داشته باشد. بعد از قطعی شدن ترک پاتریک دمپسی (درک شپرد) هوادارن این سریال بسیار نا‌امید شدند و مراتب نا‌امیدی خود از شوندا ریمز و سایر عوامل سریال شدیداً اعلام کردند. تا آنجا که شبکه‌ای بی سی از احتمال کنسل شدن همیشگی سریال گریز آناتومی به دلیل مرگ دکتر شپرد سخن گفت. اما در ۸ می سال ۲۰۱۵ کوین مک کید (ایفاگر نقش دکتر هانت و کارگردان بسیاری از قسمتهای سریال) خبر از آماده شدن برای تولید فصل ۱۲ سریال داد. همچنین اکنون سخنانی مبنی بر اینکه احتمال دارد به دلیل واکنش منفی بی‌سابقه طرفداران سریال شاهد این باشیم که درک شپرد به مجموعه بازمی‌گردد. در حقیقت شوندا ریمز در برابر فشارها اعلام کرد که درک را کشته است تا در قسمتها آینده نحوه کنار آمدن مردیت با آن را به تصویر بکشد و می‌خواهد سریالی نو و جاری داشته باشد تا یک سریال کلیشه‌ای.
فصل دوازدهم
این فصل در سال 2015 در حال پخش است.
منبع:‌ ویکی پدیا

شناسنامه‌ی سریال:


جایزه‌ها
آناتومی گری برنده جوایز متعددی شده‌است. سه بار موفق به دریافت جایزه امی شده است. در سال ۲۰۰۶ کارگردانان این سریال برندهی جایزه بهترین سریال درام شدند. در سال ۲۰۰۷، کاترین هیگل برندهٔ جایزه بهترین بازیگر زن درام شد. در سال ۲۰۱۰ آن‌ها موفق به دریافت جایزه بهترین گریم برای سریال تک‌دوربینه شدند. ساندرا اوه و چاندرا ویلسون هر کدام به ترتیب در سال‌های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ برندهٔ جایزه بهترین بازیگر زن درام در جشنواره گلدن گلوب شدند. این سریال در جشنواره‌های متعدد دیگر برندهٔ جایزه بهترین سریال درام سال شده است.
امی
  • ۲۰۰۶-بهترین سریال درام ا
  • ۲۰۰۷-برنده بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای کاترین هیگل
  • ۲۰۱۰-بهترین گریم برای سریال تک دوربینه
گلدن گلوب
  • ۲۰۰۶-برنده بهترین بازیگر نقش مکمل زن درام برای ساندرا اوه
  • ۲۰۰۷-نامزد بهترین سریال درام
  • ۲۰۰۷-برنده بهترین بازیگر نقش مکمل زن درام برای چاندرا ویلسون
  • ۲۰۰۸-نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل زن درام برای کاترین هیگل
بازیگران:
نقشبازیگر
مردیت گریالن پامپئو
کریستینا یانگساندرا اوه
ایزی استیونسکاترین هیگل
درک شپردپاتریک دمپسی
الکس کاروجاستین چمبرز
جورج اومالیتی آر نایت
ریچارد وبرجیمز پیکنز جی آر
میراندا بیلیچاندرا ویلسون
کالی تورسسارا رامیرز
مارک اسلوناریک دین
دنی دوکتجفری دین مورگان
اریکا هانبروک اسمیت
اوون هانتکوین مک‌کید
لکسی گریچیلر لای
آدیسون مونتگمریکیت والش
پرستون برکایسایا واشنگتن
آریزونا رابینسجسیکا کاپشو
تدی آلتمنکیم راور
جکسون آوریجسی ویلیامز
آوریل کپنرسارا درو 
images

حذف یکی از بازیگران کلیدی به دلیل توهین همجنسگراستیزانه
ایسایا واشنگتن در اکتبر ۲۰۰۶، بر سر صحنه‌ی فیلم‌برداری واشنگتن به خاطر همجنسگرا بودن تی آر نایت به او توهین کرد. بعد نایت همجنسگرا بودنش را در رسانه‌ها فاش کرد. سپس اتحادیه جلوگیری از توهین به همجنسگرایان از واشنگتن خواست تا عذرخواهی کند. در ۷ جون ۲۰۰۷، شبکه ای‌بی‌سی اعلام کرد که تصمیم گرفته تا قرارداد واشنگتن را تمدید نکند. واشنگتن اعلام کرد که از این تصمیم شبکه «متأسف» شده‌است. او گفت اگر از او می‌خواستند تا نقش کوچکی در سریال ایفا کند، او این کار را می‌کرد. در قسمتی از این سریال که در تاریخ ۹ می ۲۰۰۸ پخش شد، از عکس وی استفاده شد. بعد از روی آنتن رفتن این قسمت، پیتر نلسون وکیل مدافع واشنگتن به ای‌بی‌سی و اس‌ای‌جی اعلام کرد که این کار آن‌ها غیرقانونی بوده‌است. هاوارد براگمن، ناشر وی به خبرنگاران گفت: «آن‌ها حق داشتند تا از نام و یاد این شخصیت در سریال استفاده کنند، ولی نمی‌توانستند عکس او را نشان بدهند» و ادامه داد که این مسئله، به صورت مالی حل خواهد شد.

خیار، موز، پنیر سویا



نام انگلیسی: Cucumber, Banana and Tofu
در آغاز سال 2015 چند شبکه‌ی تلویزیونی بریتانیا یک مجموعه تلویزیونی در سه بخش «خیار»، «موز» و «توفو» (پنیر سویا) درباره سویه‌هایی از زندگی همجنسگرایان را پخش کردند. این مجموعه در سه بخش از سه کانال مختلف پخش گردید. بخش نخست «خیار» (Cucumber) نام دارد و «چنل فور» بطور کاملن همزمان در حد فاصل 22 ژانویه تا 12 مارس2105 پخش شد. شبکه دیجیتال «ای فور» (E4 ) بخش دوم این مجموعه به نام «موز» (Banana) و «آن‌لاین اسپین‌آف» با پخش سوم و پایانی آن را که «پنیر سویا » (Tofu) نام دارد پخش کرد. موضوع این مجموعه تلویزیونی در سه بخش زندگی روزانه همجنسگرایان است. نام سریال از مطالعه‌ای که بر اساس آن میزان نعوظ آلت جنسی مردان به چهار مرحله توقو، موز پوست کنده، موز و خیار دسته‌بندی شده بود، توسط کارگران الهام گرفته شده است.
بخش نخست: خیار
بر زندگی مرد همجنسگرای میانسالی به نام «هری بِست» تمرکز دارد. در «خیار» با زندگی هنری، یک مرد همجنسگرای ۴۰ ساله و پارتنرش آشنا می‌شویم. هنری افسر پلیس است و زندگی‌اش با سکس و مرگ درآمیخته. به دنبال یک قرار ملاقات شبانه افتضاح با دوست پسرش «لَنس سولیوان»که 9 سال است با هم در ارتباطند، زندگی قدیمی هنری به هم خورده و زندگی جدیدی با قوانین نا آشنا آغاز می‌کند.
بخش دوم: موز
مسیر داستان برخی ازشخصیت‌های معرفی شده در «خیار» را ادامه داده و چندین شخصیت جدید به داستان اضافه می‌کند. «موز» به زندگی همجنسگرایان نوبالغ و برخی سردرگمی‌های جنسی آن‌ها بیشتر توجه دارد.
بخش سوم: پنیر سویا (توفو)
این بخش در واقع مستندی است که بر نگرش‌های جنسی در قرن بیست‌و یکم از دیدگاه مردم عادی می‌پردازد. در «پنیر سویا » این دو نسل از همجنسگرایان میانسال و جوان با هم روبرو می‌شوند.
راسل تی دیویس، نویسنده و تولیدکننده فیلم‌های تلویزیونی که در سال ۱۹۹۹ با مجموعه تلویزیونی «به عجیبی مردم » (Queer as Folk ) تحولی در سریال‌های تلویزیونی کوییر به وجود آورد، فیلم‌نامه مجموعه سه قسمتی «خیار» و «موز» و «توفو» (پنیر سویا) را نوشته است.
«به عجیبی مردم» که محصول مشترک آمریکا و کانادا بود، زندگی پنج مرد همجنسگرا و دو زن لزبین را روایت می‌کرد و نشان می‌داد که آن‌ها چگونه با پیشداوری‌هایی درباره فساد اخلاقی همجنسگرایان و شایعه ابتلای آن‌ها به بیماری ایدز مقابله می‌کنند.
داستان مجموعه سه قسمتی تازه راسل تی دیویس این‌بار در شمال بریتانیا در شهر منچستر اتفاق می‌افتد. تی دیویس در این مجموعه داستان سه نسل از همجنسگرایان را روایت می‌کند. بتدا قرار بود این مجموعه تلویزیونی در یک شبکه آمریکایی به نمایش درآید. اما پارتنر راسل تی دیویس به سرطان مبتلا شد و این پروژه به تعویق افتاد.
راسل تی دیویس تولیدکننده «دکتر هو» است که از بی بی سی فارسی هم پخش می‌شد. در «دکتر هو» نیز چند شخصیت دگرباش حضور دارند.
منبع:‌ (صفحه‌ی ویکی‌پدیای سریال خیار،‌ موز، پنیر سویا و رادیو زمانه)
شناسنامه‌ی سریال:

جایزه‌ها:
هنوز موردی در IMDB ثبت نشده است.
بازیگران:
وینسنت فرانکلین: هنری
جولی هسموند هال: کلئو ویتاکار
فیسایو آکیناد: دین مور
فردی فاکس: فردی باکستر
و دیگر بازیگران
خیار
images
موز
images
پنیر سویا
images

فرشتگان در آمریکا



نام انگلیسی: Angels in America
یک مینی سریال آمریکایی- کانادایی است که در سال ۲۰۰۳ در شبکه‌ی تلویزیونی اچ بی او تولید شد. این سریال اقتباسی است از نمایشنامه‌ای به همین نام که بخش نخست آن ([پایان]هزاره نزدیک میشود) در سال ۱۹۹۳ برنده‌ی جایزه‌ی پولیتزر شد. تونی کوشنر، نویسنده‌ی نمایشنامه‌ی فرشتگان در آمریکا نگارش فیلمنامه‌ی اقتباسی را نیز برعهده داشته و مایک نیکولز آن را کارگردانی کرده‌است. داستان فیلم در سال ۱۹۸۵ اتفاق می‌افتد و درباره‌ی رابطه‌ی دو زوج است که در گیر و دار سیاست‌های دوران ریاست جمهوری ریگان، فراگیر شدن بیماری ایدز و تغییرات پرشتاب فضای سیاسی و اجتماعی روایت می‌شود.
شبکه‌ی اچ بی او این سریال را به دو شکل متفاوت پخش کرد:
دو قسمت سه ساعته با نام‌های [پایان] هزاره نزدیک می‌شود و بازسازی، و 6  اپیزود یک ساعته که سه فصل اول به نام خبرهای بد، در ویترو و پیام‌آور در ۷ دسامبر ۲۰۰۳ به نمایش در آمد. سه فصل آخر به نام‌های تکان نخورید!، ورای نلی و بهشت، من در بهشتم هفته‌ی بعد از آن پخش شد.
فرشتگان در آمریکا در سال ۲۰۰۳ پر بیننده‌ترین فیلم تلویزیون کابلی بود و در عین حال واکنش مثبت منتقدان را نیز به همراه داشت. این فیلم در چندین رشته برنده و نامزد جایزه‌ی امی و گلدن گلاب شده‌است. در سال ۲۰۰۶ نشریه‌ی سیاتل تایمز، به مناسبت بیست‌وپنجمین سالگرد روز جهانی ایدز، این مجموعه را در فهرست فیلم‌هایی که «به بهترین نحو ایدز را به تصویر کشیده‌اند» قرار داد.
تولید:
کری براکو، تهیه‌کننده‌ی اجرایی فرشتگان در آمریکا، متن نمایشنامه‌ی کوشنر را اولین بار در ۱۹۸۹ خوانده بود، اما بیش از ده سال طول کشید تا او بتواند اقتباس تلویزیونی این نمایش را که در ۱۹۹۱ روی صحنه رفته بود، تولید کند. در سال ۱۹۹۳ آل پاچینو پذیرفت نقش روی کان را بازی کند. در این زمان نام چند نفر به عنوان کارگردان شنیده می‌شد. یکی از آنها رابرت آلتمن بود که از سال ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۴ روی این فیلم کار کرد، اما بعد بودجه‌ی فیلم با مشکل مواجه شد و آلتمن ناچار شد پروژه را رها کند. استودیوهای فیلمسازی چندان مایل نبودند ریسک تولید دو فیلم ۱۵۰ دقیقه‌ای متوالی آن هم با ۴۰ میلیون دلار بودجه را بپذیرند. در نتیجه کوشنر تلاش کرد کل نمایشنامه را در قالب یک فیلم سینمایی جا دهد. کاری که البته به دلیل حجم زیاد داستان غیرممکن بود. در نهایت قرار شد فیلم در قالب مینی‌سریال تولید شود. تا اواخر دهه‌ی نود نوشتن فیلمنامه همچنان ادامه داشت. در همین زمان شبکه‌ی اچ بی او به عنوان تهیه‌کننده پیش‌قدم شد و ۶۰ میلیون دلار بودجه برای فیلم برآورد کرد. در سال ۲۰۰۱، براکو که در فیلم هوش با بازی اما تامسون، که آن هم اقتباس از نمایشنامه‌ای با همین نام بود، با مایک نیکولز همکاری داشت، فیلمنامه فرشتگان در آمریکا را به نیکولز نشان داد. مریل استریپ، آل پاچینو و اما تامسون که اخیراً با نیکولز کار کرده بودند، به سرعت به عنوان بازیگران اصلی انتخاب شدند. از میان بازیگران نسخه‌ی تئاتری، تنها جفری راش در فیلم هم حضور دارد. او در سال ۱۹۹۴ برای بازی‌اش در نمایش فرشتگان در آمریکا جایزه‌ی تونی بهترین بازیگر مرد را به دست آورده بود. فیلمبرداری در ماه مه ۲۰۰۲ آغاز شد و پس از ۱۳۷ جلسه فیلمبرداری در ژانویه‌ی ۲۰۰۳ به پایان رسید. بیشتر فیلم در استودیوی کافمن آستریا در شهر نیویورک فیلمبرداری شد و برخی صحنه‌های مهم در پای مجسمه‌ی بتسدا، در سنترال پارک منهتن‌. سکانس بهشت در تیولی ایتالیا فیلمبرداری شده‌است در بنایی باستانی به سبک رومن به نام ویلای هادرین که متعلق به اوایل قرن دوم میلادی است. طراح جلوه‌های ویژه‌ی این سریال ریچارد ادلوند طراح تریلوژی جنگ ستارگان است که دو سکانس مهم ورود فرشته و سکانس افتتاحیه‌ِی فیلم، آنجا که فرشته‌ِی مجسمه‌ِی بتسدا چشم‌هایش را باز می‌کند و انگار زنده می‌شود، را طراحی کرده‌است.

خلاصه‌ی داستان:
سال ۱۹۸۵: خدا بهشت را ترک کرده، رونالد ریگان برای بار دوم رئیس‌جمهور آمریکا شده و مرگ با داسی به نام ایدز، بی‌صدا، به جان مردم افتاده‌است. در منهتن، پرایر والتر به لوییس (که چهار سال عاشق و معشوق یکدیگر بودند) خبر می‌دهد بیمار است. لوییس نمی‌تواند با بیماری پرایر کنار بیاید و او را ترک می‌کند. جو پیت، وکیل جمهوریخواه، که یک مورمون معتقد است، برای پذیرفتن شغلی در وزارت دادگستری ایالات متحدهٔ آمریکا از سوی روی کان، وکیل و کارچاق‌کن دست راستی، تحت فشار قرار دارد. پیت و کان هر دو هم‌جنس‌گرا هستند اما هریک به دلیلی این موضوع را انکار می‌کند. پیت به دلیل اعتقادات سفت و سخت مذهبی‌اش و کان چون از به خطر افتادن شهرت و قدرتش بیمناک است. هارپر، همسر پیت، که به والیوم معتاد است و دائماً در توهم به سر می‌برد، در جستجوی راهی‌ست تا از زندگی زناشویی سرد و خالی‌اش فرار کند. در این میان، فرشته‌ای پرایر را به پیامبری مبعوث می‌کند. مادر پیت و بلیز (دوست صمیمی پرایر) او را در انتخاب راهی که در پیش دارد یاری می‌کنند. جو پیت همسرش را ترک می‌کند و مدتی با لوییس زندگی می‌کند اما این رابطه دوامی ندارد. روی کان که در ابتدای فیلم معلوم می‌شود به بیماری ایدز مبتلاست در آخرین روزهای عمرش با روح اتل روزنبرگ دست و پنجه نرم می‌کند. با پیش‌رفت داستان، این آدم‌های سرگشته، در کنار یکدیگر جمع می‌شوند و عشق، تنهایی و رنج از دست دادن را تجربه می‌کنند و در نهایت بخشش را می‌آموزند و راهی می‌یابند تا با بی‌کسی و بی‌پناهی کنار بیایند. (منبع: ویکی پدیا)
شناسنامه‌ی سریال:
جایزه‌ها:
جوایز گلدن‌گلاب
  • بهترین مینی سریال یا فیلم تلویزیونی
  • بهترین بازیگر مرد مینی‌سریال یا فیلم تلویزیونی (آل پاچینو)
  • بهترین بازیگر زن مینی‌سریال یا فیلم تلویزیونی (مریل استریپ)
  • بهترین بازیگر نقش مکمل مرد مینی‌سریال یا فیلم تلویزیونی (جفری رایت)
  • بهترین بازیگر نقش مکمل زن مینی‌سریال یا فیلم تلویزیونی (مری لوییس پارکر)
جوایز امی
فرشتگان در آمریکا، در سال ۲۰۰۴، با ۱۱ جایزه از ۲۱ نامزدی، رکورد برنامهی تلویزیونی‌ای که در یک سال بیشترین جوایز امی را از آن خود کرده، شکست. این رکورد پیش‌تر متعلق به ریشه‌ها بود و چهار سال بعد توسط جان آدامز (مجموعه تلویزیونی) شکسته شد.
برنده:
  • بهترین مینی‌سریال
  • بهترین کارگردانی مینی‌سریال یا فیلم (مایک نیکولز)
  • بهترین بازیگر نقش اول مرد مینی‌سریال یا فیلم (آل پاچینو)
  • بهترین بازیگر نقش اول زن مینی‌سریال یا فیلم (مریل استریپ)
  • بهترین بازیگر نقش مکمل مرد مینی‌سریال یا فیلم (جفری رایت)
  • بهترین بازیگر نقش مکمل زن مینی‌سریال یا فیلم (مری لوییس پارکر)
  • بهترین انتخاب بازیگر برای مینی‌سریال یا فیلم
  • بهترین طراحی صحنه برای مینی‌سریال یا فیلم (قسمت اول و دوم)
  • بهترین گریم برای مینی‌سریال یا فیلم (بدون تفکیک)
  • بهترین صداگذاری برای مینی‌سریال یا فیلم یک دوربینه
  • بهترین فیلمنامه برای مینی‌سریال یا فیلم (تونی کوشنر)[۹]
نامزد:
  • بهترین بازیگر نقش اول زن مینی‌سریال یا فیلم (اما تامسون)
  • بهترین بازیگر نقش مکمل مرد مینی‌سریال یا فیلم (پاتریک ویلسون، بن شنکمن، جاستین کرک)
  • بهترین تیتراژ
  • بهترین جلوه‌های ویژه برای مینی‌سریال یا فیلم
  • بهترین تدوین برای مینی‌سریال یا فیلم یک دوربینه
  • بهترین فیلمبرداری برای مینی‌سریال یا فیلم
  • بهترین طراحی لباس برای مینی‌سریال یا فیلم
  • بهترین آرایش مو برای مینی‌سریال یا فیلم
و سایر جوایز

بازیگران:
آل پاچینو، در نقش روی کان
مریل استریپ، در نقش هانا پیت/ اتل روزنبرگ/ خاخام/ فرشتهٔ استرالیا
پاتریک ویلسون، در نقش جو پیت/ اسکیموی اهل آنتارکتیکا
مری لوییس پارکر، در نقش هارپر پیت
اما تامسون، در نقش پرستار امیلی/ زن بی‌خانمان/ فرشتهٔ آمریکا
جاستین کرک، در نقش پرایر والتر/ مرد در پارک
جفری رایت، در نقش آقای لایز(آقای دروغ)/ بلیز/ مرد بی‌خانمان/ فرشتهٔ اروپا
بن شنکمن، در نقش لوییس آیرونمن/ فرشتهٔ اقیانوسیه
جیمز کرامول، در نقش هنری، دکتر روی کان

images


خانواده‌ی امروزی




نام انگلیسی: Modern Family
نام یک مجموعه تلویزیونی کمدی آمریکایی است که توسط کریستوفر لوید و استیون لویتان در شبکه تلویزیونی ABC ساخته شد. در سال ۲۰۱۰ این مجموعه توانست جایزه بهترین کمدی جوایز امی را به همراه چهار جایزه دیگر امی از آن خود کند. در این سریال تلویزیونی ۳ خانواده که از قشر نسبتاً مرفه آمریکا هستند با روابط خانوادگی، به یک دیگر مربوط شده و داستان زندگی آن‌ها به صورت طنز به تصویر کشیده می‌شود. خانواده امروزی در بیش از ۳۰ کشور جهان همچون کویت، روسیه، هلند، اسرائیل وفرانسه نمایش داده می‌شود.
جی‌پریچت مردی مسن و ثروتمند است. او دو فرزند دارد دختری به نام کلر و پسری به نام میچل. جی به تازگی با زنی زیبا و جوان به نام گلوریا ازدواج کرده است و در ادامه با هم صاحب پسری به نام جو می شوند. گلوریا از ازدواج قبلی خود فرزندی به نام مانی دارد.
کلر با مردی به نام فیل دانفی ازدواج کرده و دو فرزند دختر و یک پسر دارد. فیل مشاور املاک است و کلر در ابتدای داستان خانه‌دار و سپس در شرکت پدرش شاغل می‌شود.
میچل وکیلی همجنسگراست که با پارتنرش کامرون که مربی ورزش است، زندگی می‌کند. آنها دختری را به فرزندی قبول کرده‌اند. در زمان فصل‌های ابتدایی داستان ازدواج زوج‌های همجنس هنوز در کالیفرنیا قانونی نشده است ولی در ادامه داستان وقتی این قانون اجرایی می‌شود چند قسمت از داستان به ازدواج میپل و کامرون می‌پردازد.
"این سریال بیشتر بر مشکلات خانواده ها در عصر جدید می‌پردازد ، زندگی با نژادهای مختلف ، سن های مختلف، اعتقادات مختلف و جنس های مختلف. در خانواده مدرن تضاد ها بیشتر از هر روز نمایان می‌شود و فاصله بین نسل ها بیشتر و بیشتر. همین تضادهاست که ما را به خنده وا می‌دارد. در خانواده امروزی هر کس سعی می‌کند تا خود را با شرایط خانواده تطبیق دهد ولی هر چه بیشتر تلاش می‌کند شرایط کمیک‌تری خلق می شود. به عنوان نمونه خانواده "جی" خانواده ایست که تقریبا هیچ همخوانی‌ای بین افراد آن وجود ندارد، "جی " فردی مسن و با تجربه است، که چندان به روابط عاطفی اعتقاد ندارد، از طرفی همسر او کاملا افراط‌گرا و احساس‌گراست، پسر او، بین هویت آمریکایی و کلمبیایی گرفتار شده، و از طرفی بین نا‌پدری آمریکایی و پدری کلمبیایی. از طرفی "میتچل" و "کامرون" که هر دو مرد هستند باید از فرزندی شیرخوار مراقبت کنند که اتفاقا از نژاد آسیایی هاست، هر چه این دو مرد تلاش می‌کنند که نقش خود را برای سرپرستی از کودک تقویت کنند به مشکلات بیشتری بر می‌خورند ، از طرفی هم باید به "پچ پچ" های در گوشی مردم و مخصوصا تکه‌ها و تمسخر‌های پدر "میتچل" عادت کنند. شاید سریال می خواهد این نکته را متذکر شود که فارغ از تفاوت‌های فردی باید به جای اینکه خود را عوض کنیم خود باشیم و دیگران را هم با تمام خصوصیات فردی آنها بپذیریم." (منبع)
سریال از ابتدا بیننده را به خود و دیالوگهای هوشمندانه و فوق العاده کمیک خود جذب می‌کند. شخصیت‌ها از همان ابتدا جای خود را در دل بینندگان باز می‌کنند و ریتم تند سریال همراه با تکنیک دوربین روی دست که حالت مستند گونه به سریال می‌دهد باعث ارتباط هر چه بیشتر با روند داستان می‌شود. موقعیت‌های سریال که با دیالوگ ها همراه می‌شوند گاهی به قدری خنده‌دار هستند که کنترل خنده با صدای بلند گاهی مشکل می‌شود. هر دقیقه سریال حاوی نکات آموزنده و مفرح و شاد است، هنگام دیدن سریال به دلیل ریتم تند آن گذشت زمان را احساس نخواهید کرد.
سریال در کنار محیط شاد و دوست‌داشتنی که برای همه اعضای خانواده فراهم می‌کند. از کشمکش‌های یک جوان آمریکایی در زمان آشکارسازی با پدرش، تقابل با خانواده‌ همسرش، سختی‌های بزرگ کردن یک کودک، ازدواج، حمایت عاطفی دو زوج همجنس از یکدیگر در لحظات سخت زندگی، پذیرش در خانواده و حمایت آنها تصویر دلنشینی برای بیننده فراهم کرده است. فصل هفتم این سریال این سریال هم اکنون از شبکه ABC در حال پخش است.
گرچه داستان تمرکزی بر همجنسگرایی ندارد ولی تصویری که افراد همجنسگرای پذیرفته شده توسط دیگر اعضای خانواده نشان می دهد، صرف نظر از تعریفات کلیشه‌ای و دگرجنسگرا‌هنجار شاید برای بسیاری از همجنسگرایان آرزو باشد.
شناسنامه‌ی سریال:


جایزه‌ها:
برنده‌ی 100 جایره و 263 مورد نامزدی دریافت جایزه
برنده‌ی جایزه بهترین سریال کمدی موزیکال:‌جوایز گلدن گلاب 2012
برنده‌ی جایزه چندین رشته در جوایز امی سال‌های 2014-2010
برنده‌ی جایزه بهترین سریال کمدی: جوایز GLAAD سالهای 2012 و 2011
برنده جایزه‌ بهترین سریال کمدی: جوایز انجمن منتقدین سرگرمی‌های گی و لزبین 2013
و دیگر جوایز
بازیگران:
Ed O'Neill اِد اونِیل: جی پریچت
Sofía Vergara سوفیا ورگارا: گلوریا
Julie Bowen جولی براون: کلر
Ty Burrell تای بورِل: فیل دانفی
Jesse Tyler Ferguson جِس تایلر فرگوسن: میچل
Eric Stonestreet اریک استون هرست: کامرون
Rico Rodriguez ریکو رودریگز: مانی
Nolan Gould نولان گولد:‌ لوک دانفی
Sarah Hyland سارا هیلند: هیلی دانفی
Ariel Winter آریل وینتر: الکس دانفی
images
نقدها و حاشیه‌ها:

در تابستان (رمضان) سال ۱۳۹۳، شبکه ۳ صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، اقدام به ساخت و پخش سریالی به نام هفت سنگ کرد که از دید افرادی بسیار به سریال خانواده امروزی شبیه بود. در سریال هفت سنگ شخصیت‌های همجنسگرای نسخه اصلی حذف شده بود. در این سریال بسیاری از سکانس ها و حتی دیالوگ ها دقیقا از روی خانواده ی مدرن کپی شده بود.
توجه داشته باشید که دیدگاه منتقدان لزومن در برگیرنده نظر گردانندگان QMDB نیست.
سایت نقد فارسی- ترجمه‌ی ترانه