آناتومی گرِی



نام انگلیسی: Grey's Anatomy
مجموعه تلویزیونی آناتومی گری یک مجموعه تلویزیونی آمریکایی در ژانر درام پزشکی است که از ۲۷ مارس ۲۰۰۵ توسط شبکه ABC آمریکا پخش می‌شود. داستان اصلی این مجموعه تلویزیونی پیرامون زندگی چند دانشجوی پزشکی است که برای ادامه تحصیل و کسب تخصص جراحی به بیمارستان گریس شهر سیاتل ایالت واشینگتن آمریکا (Seattle Grace Hospital) وارد می‌شوند. شخصیت اصلی داستان که در ضمن راوی داستان نیز هست، دختری به نام مردیت گری است.
این سریال در سال ۲۰۰۶ برنده جایزه گلدن گلوب برای بهترین سریال درام شد. هم‌چنین دوبار در سال‌های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ برنده‌ی جایزه بهترین سریال درام از جشنواره امی شده‌است.
عنوان سریال به تناسب نام این شخصیت انتخاب شده، اگر چه شباهت ظریفی با عنوان کتاب آناتومی گری نوشته هنری گری(منبع مشهور علم آناتومی) دارد. پس از شروع پخش این سریال، اعلام شد که نام اصلی آن تغییر خواهد کرد، ولی این اتفاق تاکنون رخ نداده‌است.
در سه فصل اول مجموعه تلویزیونی، رابطه‌های عاطفی مختلفی بین شخصیت‌های سریال و به طور خاص بین استادها و دانشجویان پیش آمد. در پایان فصل سوم، مردیت گری و دوستانش در امتحان جامع پایان دوره انترنی (کارورزی) شرکت کردند تا در صورت قبولی رزیدنت (دستیار) جراحی عمومی بشوند. در فصل چهارم این مجموعه به دلیل اعتصاب فیلم نامه نویسان در میانه نیمه کاره رها شد؛ این فصل به نوعی بدترین فصل این سریال از نظر تعداد بینندگان با ۱۵٫۹ میلیون نفر بیننده در رده هشتم است.
در نظر سنجی که مؤسسه «نلسون مدیا ریسرچ» در سال ۲۰۱۰ انجام داد این سریال به عنوان پربیننده‌ترین سریال تلویزیونی آمریکا انتخاب شد.
شخصیت‌های دگرباش سریال:
کالی و آریزونا
پردازش دو شخصیت مهم داستان یعنی کالی تورس در نقش یک زن دوجنسگرا و آریزونا رابینز به عنوان یک زن همجنسگرا که در طول داستان با هم آشنا می‌شوند و ازدواج می‌کنند بسیار جالب توجه است.
شخصیت اریکا هان متخصص جراحی قلب هم همجنسگراست که مدتی با کالی تورس پیش از آشنایی او با آریزونا وارد رابطه می‌شود. در واقع از طریق همین رابطه است که کالی به دوجنسگرا بودن خود پی می‌برد.
در فصل 11،‌ برادر دکتر بن وارن، به عنوان یک تراجنسی آشکار سازی می‌کند کورتیس که از این به بعد روزالیند نام می‌گیرد توسط یکی از جراحان پلاستیک عمل جراحی بازتعیین جنس را انجام می‌دهد. برادرش در پذیرفتن او مقاومت می کند ولی همسر برادرش –دکتر میراندا بیلی- در این رابطه خیلی موثر و کمک کننده است.
در کنار این‌ها بصورت دوره‌ای شاهد حضور شخصیت‌های گذرای همجنسگرا و تراجنسی در این داستان هستیم که در نقش بیمار به بیمارستان می‌آیند. دو زوج میانسال همجنسگرا که یکی از آنها در حال مرگ است. یک زوج همجنسگرای جوان عضو ارتش که یکی از آنها در آستانه مرگ است و پدرش اجازه ملاقات به پارتنر وی نمی‌دهد. فردی تراجنسیتی که با همسر قبلی خود به بیمارستان آمده تا مراحل جراحی خود را کامل کند ما شاهد همراهی همسرش برای آشنا کردن او با دنیای زنان هستیم.
در بخش‌هایی از سریال هم دکتر وبر از خاطرات گذشته خود، زمانی که بیماری ایدز به عنوان لکه ننگی برای همجنسگرایان شناخته می‌شد و پیامدهای آن می‌گوید.
درمانگاه خصوصی
در سپتامبر ۲۰۰۷ پخش مجموعه تلویزیونی مرتبط دیگری به نام (درمانگاه خصوصی)به(Private Practice) که توسط تیم مشترکی ساخته می‌شود آغاز شد. داستان این مجموعه تلویزیونی در واقع دنباله یکی از چند داستانی است که در مجموعه تلویزیونی آناتومی گری به آن پرداخته شده بود. بخشی از شخصیت‌های مجموعه تلویزیونی درمانگاه خصوصی، قبلاً در مجموعه تلویزیونی آناتومی گری معرفی شده بودند. شخصیت اصلی این مجموعه تلویزیونی، خانم دکتر آدیسون مونتگمری است که متخصص زنان و زایمان است. این شخصیت (و بازیگر آن) در سه فصل اول آناتومی گری نقشی با اهمیت داشتند، اما در پایان فصل سوم آناتومی گری، به واسطه اتفاق‌هایی آدیسون مونتگمری تصمیم می‌گیرد از سیاتل به لس‌آنجلس برود و در یک درمانگاه خصوصی که توسط دوستانش اداره می‌شود کار کند؛ همین موضوع آغازگر مجموعه تلویزیونی درمانگاه خصوصی می‌شود.
فصل‌ها
این سریال بر روی زندگی کارآموزان پزشکی، رزیدنت‌های جراحی و پزشکان مختلف تمرکز دارد. تولیدکنندگان این سریال سعی کرده‌اند که بازیگران از نظر نژادی مختلف باشند و تلاش کردند تا هیچ‌کدام از نظر نژادی برتر نشان داده نشوند. پنج شخصیتی که ابتدا به عنوان انترن معرفی می‌شوند عبارتند از: مردیت گری ، الکس کارو، جورج اومالی، ایزی استیونس، و کریستینا یانگ،) ابتدا میراندا بیلی  که یک جراح عمومی است سرپرست آن‌هاست. سرپرست کل بخش جراجی ریچارد وبر است که زمانی که مردیت خردسال بوده با مادرش رابطه داشته‌است. به همین دلیل مشکلاتی با مردیت دارد. درک شپرد و پرستون برک نیز جراحان تخصصی این بخش هستند. دکتر شپرد در جراحی مغز و اعصاب تخصص دارد و دکتر برک در جراحی قلب. همچنین شپرد روابط عاشقانه‌ای با مردیت دارد و دکتر برک نیز با کریستینا رابطه دارد.
فصل اول
فصل اول این سریال حول ورود انترنها به بیمارستان و آشنایی آنان با یکدیگر و قوانین بیمارستان است.
فصل دوم
در ابتدای فصل دوم سریال، آدیسون مونتگمری، مارک اسلون، و کالی تورس که به ترتیب پزشک زنان و زایمان، جراح پلاستیک و جراح ارتوپد هستند به این تیم اضافه می‌شوند. بعدها آدیسون مونتگومری این بیمارستان را ترک می‌کند که خود سرآغاز سریال درمانگاه خصوصی می‌باشد.
فصل سوم
در فصل سوم، مادر مردیت به صورت ناگهانی فوت می‌کند و پرستون برک نیز کریستینا را ترک می‌کند. درادامه جورج وکارلی تورس باهم ازدواج می‌کنند اماپس از مدتی جورج به سبب خوردن مشروب بیش از اندازه با ایزی به کالی خیانت کرده وبا ایزی رابطه‌ی جنسی برقرار می‌کند و وارد رابطه‌ای عاطفی با ایزابل استیونس می‌شود.
فصل چهارم
در فصل چهارم لکسی گری به عنوان خواهر ناتنی و کوچک‌تر مردیت که رزیدنت جراحی نیز هست، معرفی می‌شود. اریکا هان که یک جراح قلب است به این بیمارستان می‌آید و روابط عاشقانه‌ا‌ی همجنسگرایانه با کالی تورس برقرار می‌کند. او در پایان فصل چهارم از این بیمارستان می‌رود. در فصل پنجم اوون هانت و آریزونا رابینس به بیمارستان می‌آیند.
فصل پنجم
جورج اومالی در پایان فصل پنجم می‌میرد و ایزی استیونس به تومور مغزی مبتلا می‌شود. از این رو تدی آلتمن به عنوان جراح قلب به تیم اضافه می‌شود.
فصل ششم
در این فصل جورج اومالی حضور ندارد و رزیدنت‌های بیشتری به مجموعه به علت ادغام بیمارستانشان با بیمارستان مرسی وست افزوده می‌شوند.
این فصل بیشتر بر مرگ جورج اومالی، ترقی تورس و بیلی در میان جراحان، اعتیاد به الکل وبر، ادغام با بیمارستان مرسی وست، برهم خوردن ازدواج آلکس و ایزی و خروج ایزی از سریال و ریاست موقت دکتر شپرد تمرکز دارد. فصل زمانی بسته می‌شود که همسر عزادار یکی از بیماران اقدام به شلیک گلوله به دکترها هنگامی که دنبال اهداف خود یعنی لکسی، شپرد و وبر می‌گردد، می‌کند. پایان فصل با ستیز شپرد و آلکس برای زندگیشان بعد از شلیک می‌باشد.
فصل هفتم
شروع فصل هفتم به شدت تحت تأثیر حادثه تیر اندازی است. کریستینا تصمیم می‌گیرد دکتری را کنار بگذارد زیرا از آن حادثه صدمات روحی شدیدی خورده. در این فصل کریستینا و اون باهم عروسی می‌کنند. مردیت با دستکاری در تحقیقات دکتر شپرد زمینه را برای دستیابی همسر دکتر وبر به داروی آزمایشی درمان آلزایمر فراهم می‌کند. اما الکس کارو یک شب که مست است همه چیز را لو می‌دهد. نام شپرد به لیست سیاه اف دی ای می‌رود. در این فصل آریزونا رابینز (همجنسگرا) و کالی تورس (دوجنسگرا) باهم عروسی می‌کنند. در این فصل کالی تورس صاحب یک دختر به نام سوفیا می‌شود؛ و همچنین درک و مردیت یک کودک آفریقایی بنام زولا را به فرزند خواندگی قبول می‌کنند. گفتنی است که در این فصل ریاست بیمارستان سیاتل گریز مرسی وست به دلیل استعفای دکتر شپرد از ریاست، به دکتر ریچارد وبر بازمی‌گردد.
فصل هشتم
فصل هشتم حول رابطه بد مردیت و شپرد به دلیل دستکاری مردیت در تحقیقات دکتر شپرد آغاز می‌شود. ابتدا مردیت توسط دکتر وبر اخراج می‌شود اما بعدها دوباره بازمیگردد. در این فصل دکتر وبر از ریاست کناره‌گیری می‌کند و ریاست به دکتر آون هانت می‌رسد. در طول این فصل رابطه مردیت و شپرد عادی می‌شود. در انتهای این فصل مشخص می‌شود که آون هانت به همسرش کریستینا خیانت کرده و یک رابطه پنهانی داشته است بنابر این کریستینا از او بیزار می‌شود. در قسمت‌های پایانی این فصل امتحان بورد تخصصی دکترها انجام می‌شود که تمامی دکترهای بیمارستان سیاتل گریز مرسی وست قبول می‌شوند به جز دکتر آوریل کپنر. در قسمت پایانی این فصل یک حادثه سقوط هواپیمای دکترها رخ می‌دهد که در طی آن دکتر لکسی گری کشته می‌شود و دکتر مارک اسلون به شدت زخمی می‌شود.
فصل نهم
کریستینا که از آون هانت جدا شده در این فصل به بیمارستانی دیگر رفته است ولی هنوز هم با مردیت از طریق اینترنت رابطه دارد. شپرد در حادثه هواپیما از ناحیه دست صدمه دیده و موقتاً نمی‌تواند عمل کند. مارک اسلون که در حادثه سقوط هواپیما بسیار آسیب دیده بود سرانجام پس از مدت‌ها بیهوشی روی تخت بیمارستان می‌میرد. همچنین دکتر آریزونا رابنیز یک پای خود را در این حادثه از دست داده است. به مرور زمان و البته با سختی‌های زیاد تمام این بدبختی‌ها فراموش می‌شود به طوری که در قسمتهای پایانی روابط به حالت اول خود بازمیگردد. در پایان فصل دکتر ریچارد وبر دچار حادثه برق‌گرفتگی می‌شود.
فصل دهم
پزشکان به دلیل حادثه هواپیما از شرکت ارائه کننده پرواز شکایت کرده‌اند. مسیر داستان به سمتی پیش می رود که بیمارستان به دلیل سهل انگاری در انتخاب شرکت هواپیمایی مقصر شناخته می‌شود. بیمارستان پس از پرداخت غرامت ورشکسته می‌شود. پزشکانی که در حادثه هایپما غرامت گرفه بودند با شراکت بیناد هارپر آیوری موفق به خریدن بیمارستان می‌شوند. بیمارستان از این پس "بیمارستان یادبود گری-سولان" نام‌گذاری می‌شود و جکسون ایوری رییس هیات مدیره می‌شود. آریزونا رابیز، کالی را به دلیل قطع پایش مقصر می‌داند. رابطه آنها مدتها به سردی می گراید.
فصل یازدهم
فصل یازدهم همانند سایر فصلها پیرامون مشکلات زندگی و کار و روابط و غیره می‌پردازد. آریزونا به کالی خیانت می کند. روابط آن دو در نهایت به جدایی منجر می شود.
نکته بسیار قابل توجه در این فصل مرگ دکتر شپرد می‌باشد. اگرچه که در قسمتی که درک شپرد دار فانی را وداع می‌گوید از او یک قهرمان همیشگی در ذهن‌ها باقی می‌ماند که بخاطر نجات جان مردم زندگی اش را فدا کرد ولی مسلماً نمی‌تواند رضایت علاقمندان به این سریال را همراه داشته باشد. بعد از قطعی شدن ترک پاتریک دمپسی (درک شپرد) هوادارن این سریال بسیار نا‌امید شدند و مراتب نا‌امیدی خود از شوندا ریمز و سایر عوامل سریال شدیداً اعلام کردند. تا آنجا که شبکه‌ای بی سی از احتمال کنسل شدن همیشگی سریال گریز آناتومی به دلیل مرگ دکتر شپرد سخن گفت. اما در ۸ می سال ۲۰۱۵ کوین مک کید (ایفاگر نقش دکتر هانت و کارگردان بسیاری از قسمتهای سریال) خبر از آماده شدن برای تولید فصل ۱۲ سریال داد. همچنین اکنون سخنانی مبنی بر اینکه احتمال دارد به دلیل واکنش منفی بی‌سابقه طرفداران سریال شاهد این باشیم که درک شپرد به مجموعه بازمی‌گردد. در حقیقت شوندا ریمز در برابر فشارها اعلام کرد که درک را کشته است تا در قسمتها آینده نحوه کنار آمدن مردیت با آن را به تصویر بکشد و می‌خواهد سریالی نو و جاری داشته باشد تا یک سریال کلیشه‌ای.
فصل دوازدهم
این فصل در سال 2015 در حال پخش است.
منبع:‌ ویکی پدیا

شناسنامه‌ی سریال:


جایزه‌ها
آناتومی گری برنده جوایز متعددی شده‌است. سه بار موفق به دریافت جایزه امی شده است. در سال ۲۰۰۶ کارگردانان این سریال برندهی جایزه بهترین سریال درام شدند. در سال ۲۰۰۷، کاترین هیگل برندهٔ جایزه بهترین بازیگر زن درام شد. در سال ۲۰۱۰ آن‌ها موفق به دریافت جایزه بهترین گریم برای سریال تک‌دوربینه شدند. ساندرا اوه و چاندرا ویلسون هر کدام به ترتیب در سال‌های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ برندهٔ جایزه بهترین بازیگر زن درام در جشنواره گلدن گلوب شدند. این سریال در جشنواره‌های متعدد دیگر برندهٔ جایزه بهترین سریال درام سال شده است.
امی
  • ۲۰۰۶-بهترین سریال درام ا
  • ۲۰۰۷-برنده بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای کاترین هیگل
  • ۲۰۱۰-بهترین گریم برای سریال تک دوربینه
گلدن گلوب
  • ۲۰۰۶-برنده بهترین بازیگر نقش مکمل زن درام برای ساندرا اوه
  • ۲۰۰۷-نامزد بهترین سریال درام
  • ۲۰۰۷-برنده بهترین بازیگر نقش مکمل زن درام برای چاندرا ویلسون
  • ۲۰۰۸-نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل زن درام برای کاترین هیگل
بازیگران:
نقشبازیگر
مردیت گریالن پامپئو
کریستینا یانگساندرا اوه
ایزی استیونسکاترین هیگل
درک شپردپاتریک دمپسی
الکس کاروجاستین چمبرز
جورج اومالیتی آر نایت
ریچارد وبرجیمز پیکنز جی آر
میراندا بیلیچاندرا ویلسون
کالی تورسسارا رامیرز
مارک اسلوناریک دین
دنی دوکتجفری دین مورگان
اریکا هانبروک اسمیت
اوون هانتکوین مک‌کید
لکسی گریچیلر لای
آدیسون مونتگمریکیت والش
پرستون برکایسایا واشنگتن
آریزونا رابینسجسیکا کاپشو
تدی آلتمنکیم راور
جکسون آوریجسی ویلیامز
آوریل کپنرسارا درو 
images

حذف یکی از بازیگران کلیدی به دلیل توهین همجنسگراستیزانه
ایسایا واشنگتن در اکتبر ۲۰۰۶، بر سر صحنه‌ی فیلم‌برداری واشنگتن به خاطر همجنسگرا بودن تی آر نایت به او توهین کرد. بعد نایت همجنسگرا بودنش را در رسانه‌ها فاش کرد. سپس اتحادیه جلوگیری از توهین به همجنسگرایان از واشنگتن خواست تا عذرخواهی کند. در ۷ جون ۲۰۰۷، شبکه ای‌بی‌سی اعلام کرد که تصمیم گرفته تا قرارداد واشنگتن را تمدید نکند. واشنگتن اعلام کرد که از این تصمیم شبکه «متأسف» شده‌است. او گفت اگر از او می‌خواستند تا نقش کوچکی در سریال ایفا کند، او این کار را می‌کرد. در قسمتی از این سریال که در تاریخ ۹ می ۲۰۰۸ پخش شد، از عکس وی استفاده شد. بعد از روی آنتن رفتن این قسمت، پیتر نلسون وکیل مدافع واشنگتن به ای‌بی‌سی و اس‌ای‌جی اعلام کرد که این کار آن‌ها غیرقانونی بوده‌است. هاوارد براگمن، ناشر وی به خبرنگاران گفت: «آن‌ها حق داشتند تا از نام و یاد این شخصیت در سریال استفاده کنند، ولی نمی‌توانستند عکس او را نشان بدهند» و ادامه داد که این مسئله، به صورت مالی حل خواهد شد.

زندگی دگرباش جنسی



نام انگلیسی: The life of LGBT
این مستند آموزشی درچهار بخش تهیه شده است:
در قسمت اول، ضمن شرح رویارویی شخص غیردگرجنس‌گرا با مساله گرایش جنسی و کسب هویت جنسی منطبق با میل خویش، بر آشکارسازی موفق تأکید شده است. آشکارسازی هر فردی برای خودش و دیگران، گرانیگاهی است که نقش کلیدی در چه‌گونگی شکل‌گیری شخصیت افراد در زندگی دارد.
در قسمت دوم، شرح چه‌گونگی شکل گیری روابط کوییرهای ایرانی در فضای اختناق ایران امروز محور مستند قرار گرفته است. ضمن صحه گذاردن بر مخاطرات حاکم بر روابط آن‌ها با یک‎دیگردر فضای نامتعادل ایران، از عوامل بسیاری که سبب ساز عدم شکل گیری روابط مستحکم با فراوانی بالا می‌شود، سخن به میان می‌آید. در این مستند، از زبان فعالان، کنش‌گران و افراد کوییر، آن چه در ایران در حوزه روابط بین فردی در قالب روابط عاطفی، اجتماعی و جنسی با شریک زندگی خویش تجربه کرده اند، روایت می‌شود.
در بخش سوم، با مفروض قلمداد کردن امکان زندگی افراد کوییر ایرانی در قالب خانواده، رویکردهای مختلف مصاحبه شوندگان به خصوصیات یک خانواده غیردگرجنس گرا با توجه به الگوهای سنتی و مدرن خانواده مطرح می‌شود. روابط افراد غیردگرجنسگرا با والدین خویش، نقش و وظایف مورد انتظار از آن‌ها موضوع دیگری است که در این مستند بدان پرداخته‌ام.
در قسمت پایانی، ضمن بررسی مشکلات سالمندان غیردگرجنس گرا در کشورهای غربی و قوانین مربوط به ازدواج و فوت این افراد، چشم اندازی از این وضعیت برای افراد کوییر در آینده به تصویر کشیده شده است.
-
سینا کیانی ۳۰ سال دارد و تخصص‌ او در کار رسانه، فیلم‌برداری و تدوین است و البته مثل هر فرد دیگری که در حوزه سینما فعالیت می کند، دستی هم درعکاسی، موسیقی و صدا داشته و دارد. پیش از این نماهنگ احکام لزبین هم توسط سینا کیانی فیلمبرداری، کارگردانی و تدوین شده است. او طی مصاحبه با ایران وایر و صدای ایرانیان می‌گوید:
در سال گذشته به موارد جالب بسیاری برخوردم که به دلیل ویژگی‌های اجتماعی و امکان‌ناپذیر بودن تولید محصولات فرهنگی با این موضوعات در ایران، قابلیت به تصویر کشیده شدن را داشت. در طول ماه‌ها روی چندین موضوع کار کردم ولی متأسفانه به دلایلی، از جمله عدم دسترسی به منابع مالی، موفق به ساخت آن‌ها نشدم.
یکی از موضوعاتی که مورد توجه‌ام قرار گرفت، مساله توالی رشد یک اقلیت جنسی بود؛ این که فردی که با گرایشی جز دگرجنس‎گرایی و هویت‌های جنسیتی القا شده بر اساس جنس خود به دنیا می‌آید، رشد می‌کند، به مرحله آشفتگی و آن چه که در علوم روان‏شناسی از آن به «سردرگمی جنسی» یاد می‌شود، می‌رسد و هویت خود را کشف می‌کند، چه از سر می‌گذراند؟ در طول نوجوانی و جوانی، ازدواج و میان‎سالی، پدر شدن یا مادر شدن و نهایتا در دوران پیری بر او چه می‌گذرد؟
برای پاسخ به این سوالات، به ویژه در فضای فارسی زبان، منابع چندانی به ویژه به صورت ویدیو در فضای رسانه‌ای نیافتم. همین‌ها دلیلی شد برای ساخت این کار مستند کوتاه چهار قسمتی که در آن زندگی یک فرد عضو جامعه اقلیت جنسی در چهار بخش «نوجوانی و جوانی»، «روابط و دوستی‌ها»، «ازدواج و داشتن فرزند» و «میان‌سالی و سالمندی» مورد بررسی قرار می‌گیرد.
برای هر قسمت، منابعی را در نظر گرفتم و با افراد مختلفی مصاحبه کردم. قصدم مصاحبه با افراد مختلف از گرایشات مختلف جنسی و هویت‌های جنسیتی متنوع بود ولی در عمل، موفق به جلب مشارکت تمام این افراد نشدم. به ویژه دوجنس‎گرایان و ترنس‌‌سکشوال‌هایی که عمل‌های جراحی انجام داده بودند، حاضر به مصاحبه جلوی دوربین نشدند. دلیل این شاید مشکلات عدم آشکارسازی این دوستان بوده باشد. دوجنس‎گرایانی که در ترکیه مراحل پناه‌جویی خود را می‌گذرانند، معمولاً به دلیل پیش‌داوری‌های موجود، هم در جامعه دگرباشان جنسی و هم به دلیل نقص قوانین مربوط به پناهندگی دوجنس‎گرایان در سازمان ملل متحد، معمولاً آشکارسازی نمی‌کنند و اگر هم خود را دوجنس‎گرا هویت‌یابی کنند، حاضر نمی‌شوند جلوی دوربین از گرایش جنسی‌ و تجربه‌ خود به عنوان دوجنس گرا بگویند.ترنس‌سکشوال‌ها، به ویژه مردان ترنس هم علاوه بر دلایل بالا، عموماً تمایلی به صحبت کردن در مورد هویت جنسیتی القا شده پیش از آغاز مراحل تطبیق جنسیت ندارند.
حتی بعد از پایان مشکلات، ترس‌ها و موانع دیگر باعث شد تا در پایان فیلم‌برداری نیز تعدادی از دوستانی که در مراحل فیلم‌برداری مشارکت کرده بودند، بخواهند تصاویرشان پخش نشود. بدین ترتیب، آن چه که در این فیلم مستند می‌بینید، حاصل تلاشم برای نشان دادن زوایای مختلف زندگی افراد عضو اقلیت‌ جنسی در مصاحبه با فعالان این حوزه است. در ترکیب مصاحبه‌ها، از افراد دگرجنس‌گرا هم دعوت کردم تا دیدگاه بیرونی نسبت به جامعه اقلیت‌های جنسی و جنسیتی را هم بدانیم.
در مجموع، «ساقی قهرمان» مدیر سازمان دگرباشان جنسی ایران - ایرکو، «مهدی رمضان‌زاده» فعال مدنی، «خاتون گران» طراح لباس سینمایی، «مارتا» ترنس‎جندر، «الهه» لزبین و «حلیل کاندوک» فعال حوزه «ال جی بی تی»(LGBT) در این مستند حضور دارند.
امیدوارم با این مستند که ساخت آن با کمک «پروژه‌ی هم‎یاری مالی» سازمان « اقدام آشکار جهانی» میسر شد، به میزان آگاهی خانواده‌ها و کوییرهای ایرانی افزوده شده و پذیرش این افراد از سوی جامعه و خانوادها آسان‌تر شود.
هم‌چنین امید دارم در سال‌های آینده با ادامه تحصیل و ساخت مستندهایی در همین حوزه، بتوانم قدمی هر چند کوچک را در این جنبش برای آزادی و برابری انسان‌ها بردارم.
شناسنامه‌ی فیلم:


 جوایز:
فیلم به تازگی رونمایی شده و هنوز جایزه‌ای کسب نکرده است.
شرکت‌کنندگان در گفتگو ‌ها:
ساقی قهرمان
مهدی رمضان‌زاده
خاتون گران
مارتا
الهه
حلیل کاندوک
این فیلم در چهار بخش در وبسایت یوتیوب آپلود شده است که می‌توانید در ادامه آنرا مشاهده کنید. همچنین QMDB برای سهولت مخاطبان ایرانی (با کسب مجوز از صاحب اثر) لینک دانلود مستقیم هر چهار بخش این مستند را در اختیار شما قرار داده است:
  

قسمت اول: جوانان، برون‌آیی و هویت


قسمت دوم: روابط


 قسمت سوم: خانواده‌ی همجنسگرا


قسمت چهارم: بزرگسالی


خیار، موز، پنیر سویا



نام انگلیسی: Cucumber, Banana and Tofu
در آغاز سال 2015 چند شبکه‌ی تلویزیونی بریتانیا یک مجموعه تلویزیونی در سه بخش «خیار»، «موز» و «توفو» (پنیر سویا) درباره سویه‌هایی از زندگی همجنسگرایان را پخش کردند. این مجموعه در سه بخش از سه کانال مختلف پخش گردید. بخش نخست «خیار» (Cucumber) نام دارد و «چنل فور» بطور کاملن همزمان در حد فاصل 22 ژانویه تا 12 مارس2105 پخش شد. شبکه دیجیتال «ای فور» (E4 ) بخش دوم این مجموعه به نام «موز» (Banana) و «آن‌لاین اسپین‌آف» با پخش سوم و پایانی آن را که «پنیر سویا » (Tofu) نام دارد پخش کرد. موضوع این مجموعه تلویزیونی در سه بخش زندگی روزانه همجنسگرایان است. نام سریال از مطالعه‌ای که بر اساس آن میزان نعوظ آلت جنسی مردان به چهار مرحله توقو، موز پوست کنده، موز و خیار دسته‌بندی شده بود، توسط کارگران الهام گرفته شده است.
بخش نخست: خیار
بر زندگی مرد همجنسگرای میانسالی به نام «هری بِست» تمرکز دارد. در «خیار» با زندگی هنری، یک مرد همجنسگرای ۴۰ ساله و پارتنرش آشنا می‌شویم. هنری افسر پلیس است و زندگی‌اش با سکس و مرگ درآمیخته. به دنبال یک قرار ملاقات شبانه افتضاح با دوست پسرش «لَنس سولیوان»که 9 سال است با هم در ارتباطند، زندگی قدیمی هنری به هم خورده و زندگی جدیدی با قوانین نا آشنا آغاز می‌کند.
بخش دوم: موز
مسیر داستان برخی ازشخصیت‌های معرفی شده در «خیار» را ادامه داده و چندین شخصیت جدید به داستان اضافه می‌کند. «موز» به زندگی همجنسگرایان نوبالغ و برخی سردرگمی‌های جنسی آن‌ها بیشتر توجه دارد.
بخش سوم: پنیر سویا (توفو)
این بخش در واقع مستندی است که بر نگرش‌های جنسی در قرن بیست‌و یکم از دیدگاه مردم عادی می‌پردازد. در «پنیر سویا » این دو نسل از همجنسگرایان میانسال و جوان با هم روبرو می‌شوند.
راسل تی دیویس، نویسنده و تولیدکننده فیلم‌های تلویزیونی که در سال ۱۹۹۹ با مجموعه تلویزیونی «به عجیبی مردم » (Queer as Folk ) تحولی در سریال‌های تلویزیونی کوییر به وجود آورد، فیلم‌نامه مجموعه سه قسمتی «خیار» و «موز» و «توفو» (پنیر سویا) را نوشته است.
«به عجیبی مردم» که محصول مشترک آمریکا و کانادا بود، زندگی پنج مرد همجنسگرا و دو زن لزبین را روایت می‌کرد و نشان می‌داد که آن‌ها چگونه با پیشداوری‌هایی درباره فساد اخلاقی همجنسگرایان و شایعه ابتلای آن‌ها به بیماری ایدز مقابله می‌کنند.
داستان مجموعه سه قسمتی تازه راسل تی دیویس این‌بار در شمال بریتانیا در شهر منچستر اتفاق می‌افتد. تی دیویس در این مجموعه داستان سه نسل از همجنسگرایان را روایت می‌کند. بتدا قرار بود این مجموعه تلویزیونی در یک شبکه آمریکایی به نمایش درآید. اما پارتنر راسل تی دیویس به سرطان مبتلا شد و این پروژه به تعویق افتاد.
راسل تی دیویس تولیدکننده «دکتر هو» است که از بی بی سی فارسی هم پخش می‌شد. در «دکتر هو» نیز چند شخصیت دگرباش حضور دارند.
منبع:‌ (صفحه‌ی ویکی‌پدیای سریال خیار،‌ موز، پنیر سویا و رادیو زمانه)
شناسنامه‌ی سریال:

جایزه‌ها:
هنوز موردی در IMDB ثبت نشده است.
بازیگران:
وینسنت فرانکلین: هنری
جولی هسموند هال: کلئو ویتاکار
فیسایو آکیناد: دین مور
فردی فاکس: فردی باکستر
و دیگر بازیگران
خیار
images
موز
images
پنیر سویا
images

کارول




نام انگلیسی: Carol
فیلمی درام به کارگردانی تاد هینز محصول سال 2015 است. داستان اين فيلم برگرفته از رمان «قيمت نمك» اثر پاتریشیا های‌اسمیت ميباشد. این فیلم اولین بار در بخش مسابقه جشنواره فیلم کن ۲۰۱۵» به نمایش درآمد. و اکران آن در سینماها هنوز در جریان است.
تاد هینز، رمان پاتریشیا های‌اسمیت در مورد یک عشق همجنس‌خواهانه در نیویورک دهه‌ی ۵۰ را به یک فیلم استثنایی و زیبا تبدیل کرده است؛ آن هم با بازی بی نظیر کیت بلانشت در نقش اول. رمان نخست های‌اسمیت، اولین بار با عنوان مستعار «بهای نمک» منتشر شد. در دهه‌های بعد دوباره چاپ نشد، اما بعدها به حق عادلانه خود به عنوان یک کتاب کلاسیک همجنس‌خواهانه و زنانه رسید. نسخه سینمایی کتاب، بیشتر توسط فیلمنامه نویس آن «فیلیس نگی» پرورش داده شده است؛ کسی که دلاورانه برای ۱۹ سال (از زمانی که نسخه اول فیلمنامه را نوشت) جنگید تا این فیلم ساخته شود.او در کنار هینز در ساختار فیلم، انتخابی قدرتمندانه انجام دادند؛ فیلم با یک صحنه کوتاه در مورد پایان داستان آغاز می شود. شات افتتاحیه فیلم، هنرمندانه است و در آن دوربین «اد لاخمان» از پنجره مشبک فاضلاب وارد می شود و به بنایی می رسد که در آن «کارول ایرد» (بلانشت) به همراه دوست دختر احتمالی اش «ترِس بلیوت» (رونی مارا) چای می‌نوشد‌. ما از صحبت‌های میان آنها چیزی نمی‌شنویم تا اینکه توسط یک کاراکتر فرعی که وارد می‌شود و...، حرفشان قطع می‌شود. در پایان وقتی داستان ارتباط این دو را تا لحظه این برخورد، مرور کرده‌ایم، احتمالاً می‌خواهیم این مرد را که وارد می شود، مواخذه کنیم.
«چه دختر عجیبی هستی. انگار که از فضا آمده‌ای!» اولین قرار ناهار آنهاست وقتی کارول یک زن ثروتمند و شناخته‌شده و مادری که در آستانه طلاق است، این جمله را به ترِس می گوید. ترِس لبخند می‌زند و پایین را نگاه می‌کند.آنها حوالی کریسمس سال ۱۹۵۲ همدیگر را در بخش اسباب‌بازی یک فروشگاه که ترِس در آن کار می‌کند، برای اولین بار ملاقات می‌کنند. ارتباط آنها به خاطر یک جفت دستکش که کارول در فروشگاه جا گذاشته است (به احتمال زیاد از روی قصد) ادامه پیدا می‌کند. هینز روی این نکته پافشاری نمی‌کند. او می‌خواهد که ما این کاراکترها را برای خودمان تحلیل کنیم. در راه این تحلیل، نشانه‌هایی را برای ما باقی می‌گذارد.در مدت کوتاهی کارول از ترِس دعوت می‌کند تا به خانه لوکس او در بالای شهر بیاید. اما همسر کارول(کایل چندلر)به این میهمانی دعوت نشده است.‌ وقتی این زوج با شدت در پارکینگ دعوا می‌کنند، ترِس در داخل خانه یک دستگاه گرامافون می‌یابد. این حقیقت که او صدای گرامافون را بالا می‌برد، نه پایین، یکی از همان نشانه‌هاست. خیلی از صحنه‌های خیره‌کننده‌ی فیلم، داخل ماشین اتفاق می‌افتد. حتی می‌توان گفت این فیلم نصف راه را برای تبدیل شدن به یک فیلم جاده‌ای رفته است. کارول و ترِس یک سفر ترتیب می دهند تا برای ادامه دادن ارتباط‌شان از چشمان کنجکاو و ناخشنود دیگران فرار کنند. کار لاخمن وقتی آن دو را نشان می‌دهد که از یک تونل می‌گذرند تا از منهتن دور شوند، وقتی با هم عاشقانه صحبت می‌کنند، نماهای نزدیک می‌گیرد. انعکاس نورها، رنگ ها و شکل‌ها روی شیشه‌ی جلوی اتومبیل، یک سمفونی کامل است. انگار که اشکال از انرژی حاصل از کنار هم بودن این دو نفر به رقص درآمده‌اند. یک نقل قول از دانی، خواستگار مذکر ترِس هست که می‌گوید: انرژی این دو زن مثل فیزیک است. به هم می‌خورد و برمی‌گردد. موزیک متن کارتر در این سکانس شما را در خود ذوب می‌کند و امیدوارانه است. در جاهای دیگر هم موسیقی ادای احترامی است به فیلیپ گلاس. این موسیقی کاملاً مناسب این دوره زمانی و حال و هوای فیلم است. موسیقی که در لحظات مختلف فیلم تکرار می‌شود گویی که آهنگ تهدیدی است برای دلشکستگی این زوج در عشق‌شان؛ حتی قبل از اینکه همدیگر را دیده باشند...! نگی(فیلمنامه نویس) از روی یک کتاب تاثیرگذار کار کرده است، اما آن را با بارقه‌هایی از استعداد ذاتی خودش تطابق داده است. او خیلی از دیالوگ ها را به شکل دوپهلو و دارای دو معنی درآورده است و اجازه می‌دهد این جملات در هوا معلق و باردار در انتظار فارغ شدن، باقی بمانند. ترِس در مورد علاقه‌اش به عکاسی به عنوان یک سرگرمی می‌گوید. او بیشتر از پرندگان، درختان و پنجره‌ها عکس‌برداری می‌کند. او به کارول می‌گوید:«باید بیشتر به انسان‌ها علاقه نشان دهم.» و ساکت می‌شود. یک جای خالی و به نوعی غریبگی در شخصیت او وجود دارد. شخصیت سرسخت ما را به عنوان یک بازیگر کاملاً در این نقش می‌نشیند و به شکل ایده‌آلی ویژگی‌های مورد نظر را منتقل می‌کند. گاهی به لب‌های ترِس حالت حزن‌انگیزی می‌دهد، گاهی در گوشه‌ای بغ می‌کند و ترِسیده به نظر می‌آید و با تجربه هر احساس جدیدی حیران و سرگشته می‌شود. هینز، کاری می‌کند که ناراحتی، زیبا به نظر برسد! منطقی‌است که او طرفدار ادوارد هاپر است؛ کسی که نقاشی هایش، درون این فیلم را عمیقاً تحت تاثیر قرار داده است. در حقیقت، کارول می‌تواند یکی از تصاویر ادوارد هاپر باشد، همانطور که به طور قطع، فیلم «دورتر از بهشت» هم یک تصویر از داگلاس سیرک بود. در آن فیلم رستوران‌ها، پشت بام‌های شیروانی و آدم های درمانده‌ای که بر لبه تخت‌شان می‌نشینند را به یاد آوردید. اگر به نقاشی هاپر در سال ۱۹۳۹ نگاه کنیم که در آن زنی فریبنده در فکر فرو رفته است و به یک طرف لم داده است، می بینیم که به جای این زن به راحتی می‌توانست بلانشت قرار داشته باشد؛ یعنی ۱۳ سال قبل از اینکه کارول و ترِس همدیگر را ببینند و قبل ازاینکه او مجبور به انتخاب شود. تابوهای اخلاقی آن زمان در موردهمجنسگرایی او را مجبور کرد میان حضانت فرزندش و کسی که عاشقانه دوستش دارد، یک نفر را انتخاب کند. بلانشت از هر عاملی برای شکل دادن به ملودرام نقش بهره می‌برد. حتی در مورد کاراکتری که در یاسمن آبی بازی کرد و یک اسکار را هم به دست آورد، نمی‌توانستید به طور کامل این را بگویید. او از نظر احساسی به جایگاهی رسیده است که پژمردگی واقعی و درد خالص را نشان می‌دهد که فقط می توانم بگویم کارش خارق العاده است.او در صحنه‌ای تلاش می‌کند چَندلر را مقابل دیدگان وکیل‌هایشان، متقاعد کند. دراینجا دلسردی و نومیدی زندگی این دو چنان صادقانه و عریان نشان داده می‌شود که شما را ویران می‌کند. حالا یک دایره کامل را طی کرده‌ایم و دوباره به صحنه چای رسیده‌ایم. و می شنویم که کارول قدم بعدی برای بیان احساساتش را بر می‌دارد. زمانی که قدرتمندترین کلماتی که در زبان انگلیسی وجود دارد را بیان می‌کند.( جمله‌ی «دوستت دارم») بلانشت آن قدر قدرتمندانه این کار را انجام می‌دهد که شکل دیگری نمی‌توان برایش متصور شد.این صحنه مثل تمامیت فیلم، شما را از پای در می‌آورد.
فیلم آرام و بدیع است و احتمال می‌رود غمگین‌ترین چیزی باشد که تا به حال دیده‌اید. یک شاهکار هنری آمریکایی است. مالیخولیایی خاص در نیمه قرن گذشته به همراه عشقی قابل فهم که هر کسی در زندگی‌اش آن را به عنوان یک قمار خطرناک اما ضروری تجربه کرده است‌. تصور اینکه کارگردانی وجود داشته باشد که بتواند به اندازه تاد هینز این فیلم را این چنین با قطعیت بسازد، دشوار است. او یک وقایع نگار درجه یک در مورد احساسات و دردهای زنانه است ازفیلم امن (Safe) بگیرید تا دورتر از بهشت (Far From Heaven) و در آخر میلدرد پیرس (Mildred Pierce). حالا با فیلم «کارول» او خودش را میان بزرگان سینما جا داده است. همه چیز در این اقتباس نسبت به رمان سال ۱۹۵۲ پاتریشیا های‌اسمیت، تکامل یافته است. فیلم یک میز مملو از طرح های دهه ۵۰ است که حالا در کوچک‌ترین جزئیات هم دارای معنا شده‌اند. به خصوص کیت بلانشت که به نوعی از بالاترین استانداردهای خود هم فراتر می‌رود و در یک اجرای لطیف، شگفت انگیز ظاهر می‌شود. (منبع)
شناسنامه‌ی فیلم:


جایزه‌‌ها:
برنده‌ی جایزه بهترین بازیگر زن: فستیوال فیلم کن 2015
برنده‌ی نخل کوییر: فستیوال فیلم کن 2015
نامزد دریافت نخل طلاِ- بهترین فیلم: فستیوال فیلم کن 2015
بازیگران:
Rooney Mara رونی مارتا: ترِس بلیوِت
Cate Blanchettکیت بلانشت: کارول آیرد
Kyle Chandlerکایل چندلر: هارج آیرد
Sarah Paulson سارا پائولسن: ابی گرهارد
images
نقد و بررسی:
دیدگاه منتقدان لزومن در برگیرنده نظر گردانندگان QMDB نیست.
 نمایش عمومی فیلم تازه کیت بلانشت درباره رابطه دو زن در فستیوال کن- بی‌بی‌سی فارسی

برای رسیدن به ماه



نام انگلیسی: Reaching for the Moon
یک فیلم برزیلی محصول سال 2013 است که بر اساس کتاب “گل‌های نادر و معمولی” اثر کامرون لوسیا اولیوریا ساخته شده است. فیلم "برای رسیدن به ماه" داستان زندگی عاشقانه‌ی شاعر معروف “الیزابت بیشاپ” و آرشیتکت برزیلی “لوتا ماکتو سوارِز” را به تصویر کشیده است که در سال‌های بین 1951 تا 1967 اتفاق می‌افتد.
"برای رسیدن به ماه" 15 سال زندگی مشترک الیزابت و لوتا در برزیل را دنبال می‌کند. داستان بیشتر بر ارتباط پرشور و آشفته‌ی آنان متمرکز است تا بر شهرت الیزابت بیشاپ.
داستان از جایی شروع می‌شود که الیزابت در کامل کردن یک شعر مشکل دارد(در آینده شعر “یک هنر” مشهورترین شعر او تبدیل شد) و به الهام گرفتن نیازمند شده است. از این رو یک دعوت برای مسافرت و ملاقات همکلاسی قدیمی، ماری، که در ریو با عشق زندگی‌اش لوتا، زندگی می‌کند را می‌پذیرد.
شعر «یک هنر»
استاد گم‌ کردن شدن، دشوار نیست.
آنقدر چیزها هستند سرشار از شوق گم شدن، که گم شدنشان، فاجعه، انگار نیست.
...
هر روز، یک چیز را گم کن. باور کن که کلید در گم شد. که این یکی دو ساعتی که گذشت، بد گذشت.
استاد گم ‌کردن شدن، دشوار نیست.
بعد، تمرین کن بیشتر گم کنی؛ سریع‌تر گم کنی: جاها، نام‌ها، و کجا بود آنجایی که می‌خواستی سفر کنی؟ فاجعه نیست، هیچکدام اینها.
ساعت مادرم را گم کردم. و ببین! آخرین، نه، یکی مانده به آخرین خانه‌ای که عاشقش بودم هم رفت.
استاد گم کردن شدن، دشوار نیست.
دو شهر را از دست دادم، دو شهر بی‌نظیر. و تازه، بیشتر از این،، سرزمینی که قلمرو من بود، و دو رودخانه، و یک قاره.
دلم تنگ می‌شود، اما فاجعه نیست.
- حتی از دست دادن تو (با صدای شوخی، از اون کارا که دوست دارم) دروغ نمی‌گویم.
آنچه مسلم است این که استاد گم کردن شدن، دشوار نیست اگر چه شاید شبیه (بنویس‌!) شبیه فاجعه باشد.
شعری از الیزابت بیشاپ - ترجمه‌ی ساقی قهرمان

الیزابت خجالتی وقتی به ریو می‌رسد در ابتدا از همه چیز بدش می‌آید. در همراهی با لوتا و شخصیت عجول و پرجاذبه‌ی پارتنرش به مشکل بر می‌خورد. ولی پیش از آنکه بتواند از خانه فرار کند و به کشتی‌اش برسد، دچار حمله آلرژیک نسبت به مصرف آجیل می‌شود و از رفتن بازمی‌ماند. حالا مجبور است سه هفته‌ی دیگر هم آنجا بماند. طی این سه هفته، الیزابت و لوتا جاذبه‌ای را بین خود می‌یابند و نوعی رابطه‌ی آشفته میان هرسه‌ی آنان شکل می‌گیرد و الیزابت به جای چند هفته، 15 سال آنجا می‌ماند.
فیلم در تمرکز بر تلاطم این رابطه به‌خوبی عمل کرده ‌است. از دریچه‌ی این دوربین، ما نه تنها به لحظات خوب رابطه‌ی لوتا و الیزابت، نگاه می‌کنیم، بلکه شهرت ادبی الیزابت، سرپرستی یک کودک توسط ماری و لوتا، اعتیاد فلج‌کننده‌ی الیزابت به الکل، شخصیت غرق در غرور لوتا، و همچنین شرح مبهمی از کودتای نظام برزیل در 1964 را تماشا می‌کنیم.
شناسنامه‌ی فیلم:

 
جایزه‌ها:
برنده 8 جایره و 11 مورد نامزدی دریافت جایزه
برنده جایزه بهترین کارگردانی: جوایز Grand Prize برزیل
برنده جایزه بهترین بازیگر زن: جوایز Grand Prize برزیل
برنده جایزه بهترین کارگردان هنری: جوایز Grand Prize برزیل
برنده جایزه بهترین طراحی صحنه: جوایز Grand Prize برزیل
برنده جایزه بهترین بازیگر زن: فستیوال فیلم‌های گی و لزبین لانگ آیلند
برنده جایزه مخاطبان: فستیوال فیلم و ویدئو‌های گی و لزبین  Inside Out تورنتو
بازیگران:
گلوریا پیرس: لوتا ماکدو سوارز
میراندا اتو: الیزابت بیشاپ
تریسی میدوندورف: ماری مورس
 
images

فرشتگان در آمریکا



نام انگلیسی: Angels in America
یک مینی سریال آمریکایی- کانادایی است که در سال ۲۰۰۳ در شبکه‌ی تلویزیونی اچ بی او تولید شد. این سریال اقتباسی است از نمایشنامه‌ای به همین نام که بخش نخست آن ([پایان]هزاره نزدیک میشود) در سال ۱۹۹۳ برنده‌ی جایزه‌ی پولیتزر شد. تونی کوشنر، نویسنده‌ی نمایشنامه‌ی فرشتگان در آمریکا نگارش فیلمنامه‌ی اقتباسی را نیز برعهده داشته و مایک نیکولز آن را کارگردانی کرده‌است. داستان فیلم در سال ۱۹۸۵ اتفاق می‌افتد و درباره‌ی رابطه‌ی دو زوج است که در گیر و دار سیاست‌های دوران ریاست جمهوری ریگان، فراگیر شدن بیماری ایدز و تغییرات پرشتاب فضای سیاسی و اجتماعی روایت می‌شود.
شبکه‌ی اچ بی او این سریال را به دو شکل متفاوت پخش کرد:
دو قسمت سه ساعته با نام‌های [پایان] هزاره نزدیک می‌شود و بازسازی، و 6  اپیزود یک ساعته که سه فصل اول به نام خبرهای بد، در ویترو و پیام‌آور در ۷ دسامبر ۲۰۰۳ به نمایش در آمد. سه فصل آخر به نام‌های تکان نخورید!، ورای نلی و بهشت، من در بهشتم هفته‌ی بعد از آن پخش شد.
فرشتگان در آمریکا در سال ۲۰۰۳ پر بیننده‌ترین فیلم تلویزیون کابلی بود و در عین حال واکنش مثبت منتقدان را نیز به همراه داشت. این فیلم در چندین رشته برنده و نامزد جایزه‌ی امی و گلدن گلاب شده‌است. در سال ۲۰۰۶ نشریه‌ی سیاتل تایمز، به مناسبت بیست‌وپنجمین سالگرد روز جهانی ایدز، این مجموعه را در فهرست فیلم‌هایی که «به بهترین نحو ایدز را به تصویر کشیده‌اند» قرار داد.
تولید:
کری براکو، تهیه‌کننده‌ی اجرایی فرشتگان در آمریکا، متن نمایشنامه‌ی کوشنر را اولین بار در ۱۹۸۹ خوانده بود، اما بیش از ده سال طول کشید تا او بتواند اقتباس تلویزیونی این نمایش را که در ۱۹۹۱ روی صحنه رفته بود، تولید کند. در سال ۱۹۹۳ آل پاچینو پذیرفت نقش روی کان را بازی کند. در این زمان نام چند نفر به عنوان کارگردان شنیده می‌شد. یکی از آنها رابرت آلتمن بود که از سال ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۴ روی این فیلم کار کرد، اما بعد بودجه‌ی فیلم با مشکل مواجه شد و آلتمن ناچار شد پروژه را رها کند. استودیوهای فیلمسازی چندان مایل نبودند ریسک تولید دو فیلم ۱۵۰ دقیقه‌ای متوالی آن هم با ۴۰ میلیون دلار بودجه را بپذیرند. در نتیجه کوشنر تلاش کرد کل نمایشنامه را در قالب یک فیلم سینمایی جا دهد. کاری که البته به دلیل حجم زیاد داستان غیرممکن بود. در نهایت قرار شد فیلم در قالب مینی‌سریال تولید شود. تا اواخر دهه‌ی نود نوشتن فیلمنامه همچنان ادامه داشت. در همین زمان شبکه‌ی اچ بی او به عنوان تهیه‌کننده پیش‌قدم شد و ۶۰ میلیون دلار بودجه برای فیلم برآورد کرد. در سال ۲۰۰۱، براکو که در فیلم هوش با بازی اما تامسون، که آن هم اقتباس از نمایشنامه‌ای با همین نام بود، با مایک نیکولز همکاری داشت، فیلمنامه فرشتگان در آمریکا را به نیکولز نشان داد. مریل استریپ، آل پاچینو و اما تامسون که اخیراً با نیکولز کار کرده بودند، به سرعت به عنوان بازیگران اصلی انتخاب شدند. از میان بازیگران نسخه‌ی تئاتری، تنها جفری راش در فیلم هم حضور دارد. او در سال ۱۹۹۴ برای بازی‌اش در نمایش فرشتگان در آمریکا جایزه‌ی تونی بهترین بازیگر مرد را به دست آورده بود. فیلمبرداری در ماه مه ۲۰۰۲ آغاز شد و پس از ۱۳۷ جلسه فیلمبرداری در ژانویه‌ی ۲۰۰۳ به پایان رسید. بیشتر فیلم در استودیوی کافمن آستریا در شهر نیویورک فیلمبرداری شد و برخی صحنه‌های مهم در پای مجسمه‌ی بتسدا، در سنترال پارک منهتن‌. سکانس بهشت در تیولی ایتالیا فیلمبرداری شده‌است در بنایی باستانی به سبک رومن به نام ویلای هادرین که متعلق به اوایل قرن دوم میلادی است. طراح جلوه‌های ویژه‌ی این سریال ریچارد ادلوند طراح تریلوژی جنگ ستارگان است که دو سکانس مهم ورود فرشته و سکانس افتتاحیه‌ِی فیلم، آنجا که فرشته‌ِی مجسمه‌ِی بتسدا چشم‌هایش را باز می‌کند و انگار زنده می‌شود، را طراحی کرده‌است.

خلاصه‌ی داستان:
سال ۱۹۸۵: خدا بهشت را ترک کرده، رونالد ریگان برای بار دوم رئیس‌جمهور آمریکا شده و مرگ با داسی به نام ایدز، بی‌صدا، به جان مردم افتاده‌است. در منهتن، پرایر والتر به لوییس (که چهار سال عاشق و معشوق یکدیگر بودند) خبر می‌دهد بیمار است. لوییس نمی‌تواند با بیماری پرایر کنار بیاید و او را ترک می‌کند. جو پیت، وکیل جمهوریخواه، که یک مورمون معتقد است، برای پذیرفتن شغلی در وزارت دادگستری ایالات متحدهٔ آمریکا از سوی روی کان، وکیل و کارچاق‌کن دست راستی، تحت فشار قرار دارد. پیت و کان هر دو هم‌جنس‌گرا هستند اما هریک به دلیلی این موضوع را انکار می‌کند. پیت به دلیل اعتقادات سفت و سخت مذهبی‌اش و کان چون از به خطر افتادن شهرت و قدرتش بیمناک است. هارپر، همسر پیت، که به والیوم معتاد است و دائماً در توهم به سر می‌برد، در جستجوی راهی‌ست تا از زندگی زناشویی سرد و خالی‌اش فرار کند. در این میان، فرشته‌ای پرایر را به پیامبری مبعوث می‌کند. مادر پیت و بلیز (دوست صمیمی پرایر) او را در انتخاب راهی که در پیش دارد یاری می‌کنند. جو پیت همسرش را ترک می‌کند و مدتی با لوییس زندگی می‌کند اما این رابطه دوامی ندارد. روی کان که در ابتدای فیلم معلوم می‌شود به بیماری ایدز مبتلاست در آخرین روزهای عمرش با روح اتل روزنبرگ دست و پنجه نرم می‌کند. با پیش‌رفت داستان، این آدم‌های سرگشته، در کنار یکدیگر جمع می‌شوند و عشق، تنهایی و رنج از دست دادن را تجربه می‌کنند و در نهایت بخشش را می‌آموزند و راهی می‌یابند تا با بی‌کسی و بی‌پناهی کنار بیایند. (منبع: ویکی پدیا)
شناسنامه‌ی سریال:
جایزه‌ها:
جوایز گلدن‌گلاب
  • بهترین مینی سریال یا فیلم تلویزیونی
  • بهترین بازیگر مرد مینی‌سریال یا فیلم تلویزیونی (آل پاچینو)
  • بهترین بازیگر زن مینی‌سریال یا فیلم تلویزیونی (مریل استریپ)
  • بهترین بازیگر نقش مکمل مرد مینی‌سریال یا فیلم تلویزیونی (جفری رایت)
  • بهترین بازیگر نقش مکمل زن مینی‌سریال یا فیلم تلویزیونی (مری لوییس پارکر)
جوایز امی
فرشتگان در آمریکا، در سال ۲۰۰۴، با ۱۱ جایزه از ۲۱ نامزدی، رکورد برنامهی تلویزیونی‌ای که در یک سال بیشترین جوایز امی را از آن خود کرده، شکست. این رکورد پیش‌تر متعلق به ریشه‌ها بود و چهار سال بعد توسط جان آدامز (مجموعه تلویزیونی) شکسته شد.
برنده:
  • بهترین مینی‌سریال
  • بهترین کارگردانی مینی‌سریال یا فیلم (مایک نیکولز)
  • بهترین بازیگر نقش اول مرد مینی‌سریال یا فیلم (آل پاچینو)
  • بهترین بازیگر نقش اول زن مینی‌سریال یا فیلم (مریل استریپ)
  • بهترین بازیگر نقش مکمل مرد مینی‌سریال یا فیلم (جفری رایت)
  • بهترین بازیگر نقش مکمل زن مینی‌سریال یا فیلم (مری لوییس پارکر)
  • بهترین انتخاب بازیگر برای مینی‌سریال یا فیلم
  • بهترین طراحی صحنه برای مینی‌سریال یا فیلم (قسمت اول و دوم)
  • بهترین گریم برای مینی‌سریال یا فیلم (بدون تفکیک)
  • بهترین صداگذاری برای مینی‌سریال یا فیلم یک دوربینه
  • بهترین فیلمنامه برای مینی‌سریال یا فیلم (تونی کوشنر)[۹]
نامزد:
  • بهترین بازیگر نقش اول زن مینی‌سریال یا فیلم (اما تامسون)
  • بهترین بازیگر نقش مکمل مرد مینی‌سریال یا فیلم (پاتریک ویلسون، بن شنکمن، جاستین کرک)
  • بهترین تیتراژ
  • بهترین جلوه‌های ویژه برای مینی‌سریال یا فیلم
  • بهترین تدوین برای مینی‌سریال یا فیلم یک دوربینه
  • بهترین فیلمبرداری برای مینی‌سریال یا فیلم
  • بهترین طراحی لباس برای مینی‌سریال یا فیلم
  • بهترین آرایش مو برای مینی‌سریال یا فیلم
و سایر جوایز

بازیگران:
آل پاچینو، در نقش روی کان
مریل استریپ، در نقش هانا پیت/ اتل روزنبرگ/ خاخام/ فرشتهٔ استرالیا
پاتریک ویلسون، در نقش جو پیت/ اسکیموی اهل آنتارکتیکا
مری لوییس پارکر، در نقش هارپر پیت
اما تامسون، در نقش پرستار امیلی/ زن بی‌خانمان/ فرشتهٔ آمریکا
جاستین کرک، در نقش پرایر والتر/ مرد در پارک
جفری رایت، در نقش آقای لایز(آقای دروغ)/ بلیز/ مرد بی‌خانمان/ فرشتهٔ اروپا
بن شنکمن، در نقش لوییس آیرونمن/ فرشتهٔ اقیانوسیه
جیمز کرامول، در نقش هنری، دکتر روی کان

images


صبحانه با اسکات



نام انگلیسی: Breakfast with Scot
فیلم کمدی کانادایی محصول 2007 است که فیلم‌نامه از رمان پروفسور داوینگ اقتباس شده است. فیلم در سال 2006 وقتی که تیم ملی لیگ هاکی "برگ افرای تورنتو" اعلام کرد که استفاده از لوگو و یونیفرم تیم آنها در فیلم را تایید کرده اند، توجه رسانه‌ای بسیاری را به خود جلب کرد. "صبحانه با اسکات" اولین فیلم با تم همجنسگرایی است که توانسته نوعی تایید از یک تیم حرفه‌ای ورزشی اخذ کند.
اریک مک‌نالی یک مرد همجنسگرا است که از بازی هاکی بازنشسته شده و هم‌اکنون گزارشگر ورزشی است و با پارتنر خود سَم که یک وکیل ورزشی است، زندگی می‌کند. وقتی که سَم بطور غیرمنتظره‌ای سرپرست قانونی پسرخوانده‌ی برادرش "اسکات" می‌شود، زندگی آنها به هم می‌ریزد. والدین پسری که لباس و سرگرمی‌هایی متفاوت را ترجیح می‌دهد و به نظر همجنسگرا می‌آید، ساده نیست. همزمان که زندگی و تمایلات آشکار اسکات، اریک و سَم را که گرایش جنسی‌شان را مخفی کرده‌اند به چالش می‌کشد، اریک تلاش می‌کند قوی بودن و با قلدرهای مدرسه برخورد کردن را به او بیاموزد. همینطور بازی و تکنیک‌های هاکی که اریک به اسکات به او می آموزد موجب محبوبیت او می‌شود...
دیدن این فیلم جذاب را به شما توصیه می‌کنیم.
شناسنامه‌‌ی فیلم:


جایزه‌ها:
برنده جایزه تیم DGC: انجمن کارگردانان کانادا
برنده جایزه بهترین فیلم: فستیوال فیلم‌های گی و لزبین هامبورگ
بازیگران:
تام کاوانا: اریک
بن شنک من: سَم
نوا برنت: اسکات
images


برادرها و خواهرها



نام انگلیسی: Brothers & Sisters
یک سریال درام امریکایی است که بر خانواده‌ای به نام واکر که در لوس‌آنجلس زندگی می‌کنند تمرکز دارد. سریال در شبکه ABS امریکا پخش شده و در سال 2011 پخش آن پایان یافته ست.
سریال به زندگی و مشکلات خانواده‌ای مرفه به نام واکر می‌پردازد. پدر خانواده در ایتدای داستان از دنیا می‌رود. او پایه‌گذار یک تجارت خانوادگی بود. پس از مرگ ویلیام واکر خانواده درگیر مشکلات زیادی می شوند. در حالی که مادر خانواده، نورا، با غم از دست دادن همسرش مواجه است، متوجه خیانت همسرش و زندگی پنهان طولانی مدت او با زنی دیگر –هالی- می‌شود. پسر بزرگتر خانواده تامی و دختر بزرگتر سارا که هر دو متاهل هستند، با مشکلات مالی تجارت خانوادگی ناشی از بی‌مبالاتی پدر دست و پنجه نرم می‌کنند.
دختر دوم خانواده کیتی است که مجری و فعال سیاسی است. پسر دوم کوین، یک وکیل همجنسگرا است و کوچکترین فرزند خانواده جاستین است که اخیرا از جنگ عراق بازگشته و درگیر اعتیاد است.
در این سریال دو شخصیت همجنسگرای دیگر هم حضور دارند: دایی خانواده سائول و پارتنر و همسر آینده‌ی کوین، اسکاتی.
تمام 5 فصل سریال، در کنار مشکلات محوری ناشی از اشتباهات پدر فوت‌شده خانواده، مملو از لحظاتی است که همه خانواده‌های بزرگ در خود دارند. درگیری‌ها، قهر و آشتی‌ها، یارکشی‌ها و حمایت‌های معمول خانواده. نقش نورا به عنوان مادر خانواده، نقشی بسیار پررنگ است. او در کنار مسائل احساسی ناشی از خیانت‌های همسرش، نگران زندگی تک تک فرزندان و برادر خود است.
کوین و اسکاتی
کوین فرزند همجنسگرای خانواده در فلاش‌بک به زمان آشکار سازی با مشکلات عدیده‌ای مواجه بوده است. صرف نظر از افت و خیزهای عادی زندگی مشترک، پیوند مستحکمی در زندگی با اسکاتی ایجاد می‌کند که در بین دیگر اعضای خانواده کمتر دیده می‌شود. نورا هم همیشه حامی کوین بوده و برای آنها مراسم عروسی زیبایی تدارک می‌بیند.
مقایسه شرایط زندگی دایی سائول که تمام زندگی‌اش در خفا زندگی کرده‌ است با زندگی کوین و اسکاتی نشان می‌دهد که در گذشته به دلیل شرایط محافظه‌کار امریکا چه زندگی‌هایی تباه شده است. زندگی سائول همواره با ترس، فرار از خود و انکار تام بوده است.
شناسنامه‌ی سریال:


جایزه‌ها:
برنده‌ی 11 جایزه و 20 مورد نامزدی دریافت جایزه
نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن در سریال تلویزیونی:‌ جوایز گلدن گلاب 2009
نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن در سریال تلویزیونی:‌ جوایز گلدن گلاب 2009
نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن در سریال تلویزیونی:‌ جوایز گلدن گلاب 2008
نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن در سریال تلویزیونی:‌ جوایز گلدن گلاب 2008
برنده جایزه سریال برجسته تلویزیونی: جوایز GLAAD سالهای 2007- 2008 و 2009
 بازیگران:
Matthew Rhys متیو ریز: کوین
Ron Rifkin ران فیکین: سائول
Dave Annable دیو آنابل: جاستین
Patricia Wettig پاتریشیا وتینگ: هالی هارپر
Sally Field سالی فیلد: نورا واکر

images